سالگرد پدر شوهرمه اومدم خونشون کلی مهمون هس خونشون همه جاریا و خواهر شوهرا جمعن و مشغول بگو بخند اما من ذاتا خیلی کم حرف و آرومم دلم میخواد از اینجا فرار کنم اصلا از جمع و شلوغی لذت نمیبرم الانم با دخترم نشستم تو اتاق سر درد گرفتم از سر و صدا دلم میخواد منم قاطی اونا شم ولی خب نمیتونم زیاد با کسی گرم بگیرم.همشم تو دلم میگم الان همه دارن میگن این چرا انقد ساکته😫
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
من کم حرف نیستم ولی توخانواده شوهرم که میرم اصلا حرفی ندارم باهاشون بزنم اوناهم اوایل فکرمیکردن من ق ...
منم همينطورم
اصلا كم حرف نيستم اتفاقا خيلي آدم شلوغي هم هستم ولي با خانواده شوهرم حرف خاصي ندارم و خيلي رسمي برخورد ميكنم
هنوز مادر نشدم، اما میدانم که خیلی دلم برای کودک نداشته ام تنگ شده.دلم لک زده برای کودکی که جای خالی اش تنها دغدغه زندگی ام شده.دلبندم هنوز ملاقاتت باخدا تمام نشد! تمام گفته ها و ناگفته ها را تحمل کردم تا روزی تورا در آغوش بگیرم.بیا که دیگر تاب نگاه های سنگین جماعت را ندارم! بیا و در مقابل دیدگان پدرت سرافرازم کن.راستش را بخواهی از روی پدرت هم خجالت ميكشم. عزیزم، اینجا برای داشتنت دست به هر کاری زدم، هزار درد را متحمل شدم.من خودم را همین حالا مادر می دانم برای داشتنت از یک مادر واقعی هم بیش تر سختي کشیدم، بی منت!!! اما هیچکس مرا مادر خطاب نمی کند،می دانی تا تو را نداشته باشم هیچکس مرا مادر به حساب نمی آورد.عزیزترین آرزو هایم،بیا و رویا هایم را سر و سامان بده