2777
2789
عنوان

سابقه قهر طولانی

| مشاهده متن کامل بحث + 4053 بازدید | 30 پست
یعنی واقعا نمیشه؟

چرا من خودم سه چهار بار قهر کردم ولی ی هفته بودم خونه بابام یا دوسه روز که همسرم روش نشده بیا و از بابام کلی میترسه و حساب میبره باباشو فرستاده

  ی سری چیزا هستن که هر چی قدیمی تر بشن با ارزش تر میشن 💕 مثل دوستی 💓 مثل عشق خانوم جون و اقا جون 👑 ، یااااااا 

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

یعنی چطوری؟

 یعنی اون زنگ نزد چونکه مغروره و زور داشت بهش که بگه ببخشید میخاست طبق معمول بدی ها و رفتارهای زشتشو توجیه کنه  زنگ میزد سرد جوابشو میدادم دیگ نزد تا دوماه بعد به غلط کردن افتاد 

😌 برای به قطر رفتنم اجماعا رو به قبله  دعا کنیددر صورتی که مخالفی با نظر من منو ریپلای نکن گلم 😀
 یعنی اون زنگ نزد چونکه مغروره و زور داشت بهش که بگه ببخشید میخاست طبق معمول بدی ها و رفتارهای ...

بچه هم داشتی؟الان زندگی چطوره؟

برای رفع گرفتاریهام یه صلوات بفرستیدمتشکرم

اخه استارتر من اگه ی ماه و دوماه قهر کنم ببینم دنبالم نمیاد براش مهم نیستم طلاق میگیرم با اینکه همیشه قهرامون تقصیرررررررررررر اون بوده و مامانشو داداشش 

  ی سری چیزا هستن که هر چی قدیمی تر بشن با ارزش تر میشن 💕 مثل دوستی 💓 مثل عشق خانوم جون و اقا جون 👑 ، یااااااا 
بچه هم داشتی؟الان زندگی چطوره؟

  نه  عقد بودیم کل دوران عقدمون یکسال قهر و دعوا مدر و مادرم خیلی عذاب کشیدن با رفتاراش  الان خداروشکر من شیفتام رو طوری چیدم که وقتی اون خونس من خونه نباشم اصلا نبینمش  همدیگه رو تحمل میکنیم بخاطر خانواده ها ولی خب اون واقعا من رو دوست داره و عاشقمه ولی بلد نبود چطور رفتار کنه ولی تو دوران عقد کاری کرد که ازش متنفرم و هیچ وقت دلم ازش پاک نمیشه شاید باورت نشه ولی تا 3 ماه بعد عروسی هم نذاشتم دختریمو ازم بگیره چون واقعا تنفر جلو چشامو  گرفته بود الان نسبت بهش کمتر تنفر دارم

😌 برای به قطر رفتنم اجماعا رو به قبله  دعا کنیددر صورتی که مخالفی با نظر من منو ریپلای نکن گلم 😀
میشه بگی چی شد آمد دنبالت؟الان زندگیت چطوره؟

خیلی طولانیه قضیش.. بحث ما به خانواده هاهم کشیده شد. طوری که خانوادم گفتم دیگه حق نداری جواب تلفن و اسشو بدی و یا حتی یه لحظه ببینیش و فقط طلاقتو میگیریم.

البته تو اون دعوا دوتامون مقصر بودیم.

اولای دعوا که هیچ خبری ازش نبود ولی کم کم شروع کرد به اس دادن که من جوابشو نمیدادم. مثلا من اشتباه کردم. دلم برات تنگ شده و اینا.. یه روزم که دیگ داشت برامون یه عالمه غذا آورد که هیچکس نرفت پایین و خودش اومد گذاشت تو حیاط و رفت و بلافاصله بعدش اس داد کاش حداقل میومدی پشت پنجره میدیدمت.

یبار داشتم از سرکار برمیگشتم دیدم اومد جلوم و گفت بیا سوار شو کارت دارم. منم چون با همکارم بودم و نمیخاستم زیاد جلوی اون ضایع شه رفتم. بعدش شروع کرد به معذرت خواهی و اینکه تو هم مقصر بودی و این حرفا.منم بهش گفتم دیگه تمومه حالا که کار به اینجا رسیده و خانواده ها خبر دارن فقط طلاق. اونم گفت بخدا قسم که اگه قرار باشه این اتفاق بیوفته من یه بلایی سرخودم میارم. منم گفتم دیگه برام مهم نیس.

وقتی دید که نه واقعا قضیه جدیه گازو گرفت و رفت خونشون. منم داشتم میمردم از ترس که اگه مامانم اینا بفهمن منو زنده نمیذارن.

شروع کردم به گریه کردن که تو رو خدا بذار برم و شرایط و آماده کنم و بعد کم کم بیا برای آشتی. اونم گفت میدونستم تو رو پر کردن و نمیذارن برگردی ولی تو زن منی و بقیه حق ندارن دخالت کنن. همونجور که من زدم تو دهن خانوادم که میگفتن حالا که نمیخاد برو طلاق بده و بهتر از این برات زن میگیریم و خیلی حرفای مفت دیگه تو هم باید بزنی تو دهن بقیه. مهم ما بودیم که فهمیدیم اشتباه کردیم و دلیل بر جدایی نمیشه. و زنگ زد مامانم و گفت زن منه و من دیگه نمیخام ازم دور باشه. 

بعدم برد خونشون و روز بعدشم نذاشت برم سر کار ومثلا منو برد تفریح و هدیه خرید که دلمو دوباره بدست بیاره. بماند که وقتی رفتم خونمون چی به روزم آوردن مامانم اینااا...

 ولی خوب الان خیلی خوبیم خدا روشکر... دعوا میکنیم ولی خیلی کوتاه و از این مسئله یاد گرفتیم که جلو هیچکس دعوا نکنیم

منم برام دیگه مرده. قبلا ها تا یه هفته هم باهاش حرف نزدم ولی الان کمتر باهاش قهر میکنم ولی کمتر هم دوسش دارم. ما یه سالو چند ماهه عروسی کردیم از بخت بدم هم باردارم الان. ما شب عروسی هم دعوا داشتیم سرم داد کشید و گفت خودت برو آرایشگاه. به هیشکی نگفته بودم دعواهامونو. الانم یاد اون روزم میوفتم گریه ام میگیره با خودم میگفتم اشکال نداره همه که خوشبخت نمیشن فردا الکی فیلم بازی کن بعدش طلاق میگیری از اینکه دخترونگیمو از دست داده بودم تو عقد نمیتونستم خونواده ها رو دخالت بدم.دعوامون سر یه بحث مسخره بین خواهرم و مادرش بود. خیلی احساس بی پناهی میکردم و میکنم. الانم که باردارم مراعاتمو نمیکنه، اون موقع ها که دوسش داشتم بیشتر اذیت میشدم تو قهر کردنام اما الان حتی دلم هم براش تنگ نمیشه. چندین بار گفته زحلم میره ازت. زشتی... خیلی خوشم میاد ازت... بعد میگه همینه که هست. مدام منو با زنای دیگه مسخره میکنه در صورتی من عارم میاد کسی منو با اون تو خیابون ببینه. با اون شیکم گنده اش. با این تیرهایی که مدام میزنه به قلبم دیگه جای سالمی ندارم فهمیدم که نباید روش جساب کنم. نباید بهش وابسته بشم. نباید انتظاری از یه مرد غریبه داشته باشم که دوسم نداره و فقط اسمش تو شناسنامه امه. مردی که روز مادر واسه مادرش فی الفور رفت کادو گرفت اومد ولی واسه من هیچی حتی تبریک هم نگفت. بعد گفت تو ارزش مادر منو نداری تو جایگاهت در حدی نیس که برات کادو بگیرم. بعد اون حرفش دیگه نمیتونم دوسش داشته باشم. نمیتونم وقتی بوسم میکنه لذت ببرم. یا موقع رابطه همه اش تصور میکنم با کس دیگه ای هست که دوسم داره تا ارضا بشم. خودشو به دست خودش تو دلم کشت با خودخواهی هاش.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز