منم مثل شما...
کلی چله و نماز و نذر و نیاز کردم
امروز پاشدم برم اقدام کنم واسه طلاق!
یهو برادر شوهرم زنگ خونه رو زد ک بیا بریم اونجایی ک اشنا داشتی و فلان...
شوهرم فرستادتش ک با من بره...
یعنی دقیقا زمانی ک من میخواستم برم!!!
تازه هیچکس حتی مادر پدرمم نمیدونن میخوام اینکارو بکنم!!! خود شوهرمم نمیدونه
گفتم کار خداست دیگه...شاید حکمتی توشه...