قرار نیست تو حرص بیشعوری بقیه روبخوری که.منم متاسفانه ی مدت مثل تو خییییییلی حرص میخوردم و ب مرز افسردگی رسیدم چون اگه تو خونت باهاش مشترکه من زندگی مشترک باهاش داشتم.اما یاد گرفتم برام بی اهمیت باشه.چون فهمیدم ی مدتو باید تحمل کنم تا برم سر زندگی خودم راهیم جز این نداشتم.الانم هروقت کرم میریزه ب اعتنام بهش چون بنظرم حقیر تر از چیزیه ک بخوام زندگیمو بخاطر اون تباه کنم.برا منم درد ناک بود ک ی زنیکه بیسواد بخواد ب منی ک از هررررجهت ازشون سرترم اذیت کنه