یک ماهه که متوجه شدم کسی که خیلی دوسش داشتم با یه دختریه دختره ۴ سال ازم کوچیکتره و ۱۹ سالشه خوشگله پولداره موفقه و حسابی دل این پسرو برده دیگه خودش اعتراف کرد البته منم نمیخواست به دوستش و خانوادش و کلا همه گفت که یکساله ازم جدا شده چون واسم کار پیدا کرد واسه فروشندگی لوازم آرایش و من واقعا نتونستم گفتم من از فردا دیگه نمیتونم بیام زنه ام گفت بودن یا نبودنت فرقی برای ما نداره اتفاقا شوهرم میگفت بدرد نمیخوری منم خیلی دلم شکست وسایلامو برداشتم که برم زنه گفت میزون نمیزنیا من به دوس پسرت میگم چجوری هستی خلاصه رفته به پسره گفته این دیوونست همش یه جا ساکته بدرد نمیخوره قدشم که از تو بلندتره واقعا چرا باهاش هستی زنه خیلی حسود بوو و میدید پسره همش بفکرمه و میاد بهم سر میزنه و واسم خوراکی میاره داشت میترکید خلاصه اینم خیلی خجالت زده شد و ولم کرد و سریع با همکارش ریخت رو هم .
هم رابطه جنسی هم بیرون هم خرید هم کادو. واقعا خیلی حالم بده خوبم نمیشم مامانمم مشکوک به تومور سر و گردنه همش میگه سرم و گردنم داره آتیش میگیره منم هیچی نمیتونم بخورم عین جنازه ها همش دراز کشیدم و وحشتناک لاغرو زشت شدم مامانم بمیره خودکشی میکنم