2777
2789
عنوان

شوهرم منو با بچه پاگیر زندگی کرد

258 بازدید | 12 پست

من ۱۱ماه نشده بود عروسی کردم حامله شدم و بچم به دنیا اومد سالگرد ازدواجم بچم ۲ونیم ۳ماهش بود

میدونم شوهرم خیلی دوستم داره ولی واقعا اگر بچه نبود احتمالش کم بود که باهاش میموندم

خیلی یجوریه اصلا دستو پامو بسته امشب یلدایی دختر خالم بود نزاشت برم بله برون یکی از اشناها نزاشت برم خونه طرف خودم میرم انگارر گذاشتنش رو گاز اینقدر زنگ میزنه

نمیدونم چیکار کنم شرایط مالیشم افتضاحه یجوریی

قبل اینکه هم خونه بشیم به هیچ وجه اینجوری نبود

یدونه دوست ندارم دوستام اومدن پیشم از خونه انداخت بیرون واقعاا غمم گرفته

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

پیشگیری داشتم من به ظاهر ولی خب بقیشو اون میدونهوقتی گفتم باردارم اصلا جانخورد

میدونم پیشگیری خطا داره

اما بعدش احتیاط بیشتری میکردی . اورژانسی میخوردی . یا حتی اگر دلت با زندگی نبود و قصدت جدایی بود ختم بارداری میدادی

الان هم دیگه شده . فکر از این به بعد باش

مثل لبخند سپیده . مثل شب گریه ی عاشق ♥️🍃😍             پروفایل موقت.تا پروفایل اصلی از تعلیق سیاه در بیاد 🫩

برا بچه شکر گزار باش که خدا دامنت و سبز کرده خیلیا هستن حسرت داشتن بچه تو دلشون مونده

با شوهرت مشاوره برو که چرا نمیذاره مجالس شرکت کنی

از خدا بخواه همه چی درست بشه وضع مالی شوهرتم خوب بشه اکثرمون در وضع مالی و اقتصادی بدی بسر میبریم فقط بازندگی سازگار شدیم

داره زدم میکنه از زندگی هیچ جا نمیتونم برمعقد دایی کوچیکم کلا ۴۰دقیقه موندم از پایین زنگ زد بیا بریم ...

امشب عقد خواهرزادم بود

هرشب ۱۲ میاد خونه امشب از ۹ و نیم مغازه رو بسته بود هی زنگ پشت زنگ که چرا نمیای کجا موندی زهرمارم کرد الآنم که من رسیدم خونه گورشو گم کرد رفت بیرون

۱۰ ساله عروسی کردم عروسی هیچکدوم از فامیلای خودم با خیال راحت نرفتم در حالی که بقیه با شوهراشون همه جا میرن من همه مجالس رو تک و تنها رفتم

من که سالها اینجوری زندگی کردم عروسی ختم فامیلام نیومد منم اولش رفتم تکی بعدش انقد گفتن شوهرت کو دیگه نرفتم

دوستام رو از دوستی و نامزدی قیچی کرد محدود کرد

دانشگاه به یه روزی رفتم بعدش ادامه ندادم

الان با بچه ی سه ساله کاری به کارم نداره ولی نه جایی هست واسه رفتن نه حالی

هفته ای یه بار میریم خونه ی مامانم تابستون وبهار خوبه میریم پارک خانه ی بازی پاساژ خوش میگذره

اینم بگم وضع مالیش الان خوبه دیگه

امشب عقد خواهرزادم بود هرشب ۱۲ میاد خونه امشب از ۹ و نیم مغازه رو بسته بود هی زنگ پشت زنگ که چرا نمی ...

یاد همسر سابقم افتادم نمیذاشت هیچ جایی برم

با هزار بدبختی رفتم کلار زبان بعد این باید مثلا ساعت ۱۲ میومد خونه ظهر هیچ روزی زودتر از ۳ نمیومد

منم گفتم خب اوکیه دیگه قبل از اون میرسم خونه یااااادم نمیره

از روزی که من رفتم کلاس این راس ۱۲ خونه بود من ۱۲ و نیم میرسیدم

همینم میشد بهانه تا اذیتم کنه

صبح ها با هم میتونستیم بریم بیرون اون خودش برای خودش دربست میگرفت به من میگفت با اتوبوس برو تازه بلیت هم بهم به زور میداد

وای خاطراتم زنده شد

یاد همسر سابقم افتادم نمیذاشت هیچ جایی برم با هزار بدبختی رفتم کلار زبان بعد این باید مثلا ساعت ۱۲ م ...

خوبه باز همسر سابق شده واسه منکه همسر فعلی هست ببین چیا میکشم بخاطر بچه موندم


البته اخلاقای خوبم داره

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792