2777
2789
عنوان

وحشی بافقی📃

71 بازدید | 16 پست

آمدم تا روبم و در چشم نومیدی زنم

گرد حرمانی که بر رویم در این مدت نشست...

ـــــــــــــ

میخوام تو این تاپیک از شعرای وحشی بافقی بذارم

اگه شما هم شعری رو دوست داشتید بنویسید برام

حالا از بافقی یا شاعر دیگه ای:)

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

این خیلی غمگینه:))))

هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد

که به جاندادن من گریهٔ بسیار نکرد

که مرا در نظرآورد که از غایت ناز

چین بر ابرو نزد و روی به دیوار نکرد

هیچ سنگین دل بیرحم به غیر از تو نبود

که سرود غم من در دل او کار نکرد

روح آن کشتهٔ غم شاد که تا بود دمی

یار غم بود و شکایت ز غم یار نکرد

روز مردن ز تو وحشی گلهها داشت ولی

رفت از کار زبان وی و اظهار نکرد


چنان در قید مهرت پای بندم


که گویی آهوی سر در کمندم


گهی بر درد بی درمان بگریم


گهی بر حال بی سامان بخندم


مرا هوشی نماند از عشق و گوشی


که پند هوشمندان کار بندم


مجال صبر تنگ آمد به یک بار


حدیث عشق بر صحرا فکندم


نه مجنونم که دل بردارم از دوست


مده گر عاقلی ای خواجه پندم



سعدی 🫠

عمه ی خوشگل و مهربونم ،خیلی وقته نیستی و هیچ چیز این نبودن را جبران نمی کند 💔

هلاکم ساز گر بر خاطرت باری ز من باشد

که باشم من که بار خاطر یاری ز من باشد

گذاریدم همانجایی که میرم بر مداریدم

نمیخواهم که بر دوش کسی باری ز من باشد

حلالی خواستم از جمله یاران قاتل من کو

که خواهم عذر او گر گاهش آزاری ز من باشد

ز اشک ناامیدی برد مژگان آب و میترسم

که ناگه بر سر راه کسی خاری ز من باشد


از برای خاطر اغیار خوارم میکنی

من چه کردم کاین چنین بی اعتبارم میکنی

روزگاری آنچه با من کرد استغنای تو

گر بگویم گریهها بر روزگارم میکنی

گر نمیآیم به سوی بزمت از شرمندگیست

زانکه هر دم پیش جمعی شرمسارم میکنی

گر بدانی حال من گریان شوی بیاختیار

ای که منع گریه بیاختیارم میکنی

گفتهای تدبیر کارت میکنم وحشی منال

رفت کار از دست کی تدبیر کارم میکنی

دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد

من و باز آن دعاها که یکی اثر ندارد

من و زخمِ تیزدستی که زد آنچنان به تیغم

که سرم فتاده بر خاک و تنم خبر ندارد

همه زهرخورده پیکان، خورم و رطب شمارم

چه کنم که نخل حرمان به از این ثمر ندارد

ای عشق از آتش اصل و نسب داری

از تیره دودی از دودمان باد

آب از تو آتش شد خاک از تو خاکستر

از عشق تو آتش در جان باد افتاد

هر قصر بی شیرین چون بیستون ویران

هر کوه بی فرهاد کاهی به دست باد

هفتاد پشت ما از نسل غم بودند

ارث پدر مارا اندوه مادرزاد

از خاک ما در باد بوی تو می آید

تنها تو میمانی ما میرویم از یاد

پریشان خاطران آواره در صحرای گیسویت 💖هزاران شب خراب افتاده در کنج سر مویت 💖من از سمت سپاه عشقبازان آمدم سویت 💖که بنویسم خجالت میکشد ماه از گل رویت❤🤍💚🇮🇷که از چشم بداندیشان خدایت در امان دارد🇮🇷💚🤍❤ تو💍❤هر چهار فصل منی نیمه جان منی💖💞💖هر سال هر ماه هر شب هر روز هر ساعت هر دقیقه هر ثانیه هر لحظه هر نفس عزیزجان منی❤شیرین جان منی❤دلبر جان منی ❤جان جانان منی❤تاابد

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792