یه پسره هست تو دانشگامون خودش از اول بهم کم کم نزدیک شد حتی توی جنگم حالمو پرسید مثلا میومد پیام میداد از غذام تشکر میکرد یا وقتی یه بار سرم درد میکرد بهم پیام داده بود برم برات اب بگیرم یا اسنپ بگیرم بری خونه بعدم گفت هوا دونفرست قشنگ منم اون موقع ها زیاد جدیش نمیگرفتم
این ترم که باهمیم باهام خوبه میگه میخنده احترام میذاره حتی جلوم هی میگه من پی وی خانما نمیرم بعد به صورت من نگاه میکنه
اون روز من سوال داشتم توی جمع پرسیدم اینم بدوبدو رفت کتاب اورد که بهم بگه بعد من گفتم میشه کتاب بهم بدی ببرم خونه گفت باشه بعد داد دستم بعد دوستش گفت به من ندادی اون روز خواستم پس چرا بعد اونم گفت باشه پس به منم نمیده بعدش بهش پیام داد پی کتاب گرفتم گفت بیارم سمت خونتون من اونجا کار دارم دوبار گفت قبول نکردم بعد چون کتاب اونجا نداد من ناراحت شدم فرداش کلا تو قیافه بودم براش بعد داشتیم میرفتیم سمت خونه من با دوستام اون اومد دوبار گفت از دست من ناراحتی منم گفتم نه بعد گفت اره مشخصه بعد دوستش گفت کتاب به من ندادی با شوخی گفت این یهو با عصبانیت گفت اه بابا ول کنید بعد من باهاش قهر بودم با یه پسره دیگه راهشو کلا از ما جدا کرد
چرا اومد بهم گفت از من ناراحتی؟بعد چرا تو همون دانشگاه کتاب نداد بعد دوبار گفت بیارم دم مترو نزدیک خونتون؟
