2777
2789
عنوان

تولد بچه من و بچه خواهر شوهرم میشه بیاین

| مشاهده متن کامل بحث + 1790 بازدید | 104 پست

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

خو بابا واسه بچت یه چیزی بگیر که اون پسره نداره چمیدونم هواپیمایی چیزی

ببین عزیزم من الان خونه خودم مشکلی ندارم که

فردا تولد دعوت کرده خواهر شوهرم تولد اون یکی بچش

بعد ما هنوز یک ماه نشده که تولد بچه کوچیکی بودم

و اون هدیه توی خونشون هست و

الان بریم اونجا پسرم باز ببینه گریه زاریش راه میوفته که سوار بشم

خب چی بگم؟؟من اگه نرم هم نمیتونم چیزی بگم فقط میگم نمیتونم بیام و تمام

ببین اشتباه منو نکن بعد چند سال زندگی همه حرفامو میخوردم شاید خودشون بفهمن خجالت بکشن من بزار حرمت نگه دارم اینا همش جمع شد تو گلوم پنیک عصبی گرفتم یه مدت به معنای واقعی به گلوم رسیده رو درک کردم داشت خفم میکرد یبار نشستم کلی از حرفای نزدمو زدم خدا شاهده ازون موقع دیگه پنیک و اون حس مضخرف خفگی سراغم نیومده

بعد بچت هم گناهی نکرده بخاطر رو دروایسی تو بیاد اونجا و حسرت بکشه من باشم ترجیح میدم بچمون ببرم شهر ...

باورکن سر اون کادو توی این یک ماه تا حالا دوبار بردیمش شهر بازی که فقط توی دلش نباشه که ندارم کوچیک ولی عقل داره

خب حرفاتون رو زدید چه فایده ای کرد؟بهتون چی گفتنذ؟؟مشکلی حل شد؟!

اولش خودم ک راحت شدم چرا باید حرفمو بخورم ازون موقع هرجوری شده حرفمو میزنم البته با احترام ولی نمیزارم بمونه

به خواهر شوهرم گفتم اونم به گوش مادرشوهرم اینا رسوند هرچیه باز دستو پاشونو جمع کردن هر چقدر تو سری خور باشی و حرف نزنی فکر میکنن لیاقتت همینه بخدانمیگن فهمیدس اره اولا به من میگفتن هر چی بگیم هیچی نمیگه خیلی با جنبس و فلان ولی همون قدر هم توقع ها بالا رفته بود ک حق ندارم ناراحت شم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792