2777
2789
عنوان

یه خاطره ی تلخ یادم اومد

57 بازدید | 4 پست

نصف شبی یه خاطره ی دردناکی یادم اومد حالم خراب شد

تقریبا پونزده سال پیش مادرم میرفت خونه ی کسی کار میکرد.اونا یه زن و شوهر عقده ای به معنای واقعی بودن.مادر من اصولاً زن مظلومی بود زنده بی دلیل بهش اهانت میکرد.مادرمم پیام داد بهش گفت دیگه نمیتونه بیاد از بس بدرفتاری میکرد.زنه تو پیام دوباره فحش داد من نوشتم چقدر بی ادبی زنگ زد دوباره فحش داد.آخر سر رفته بود پولشو بگیره با برادر کوچیکم که پنج سالش بود.مرده چندتا اسکناس پاره پوره صدتومنی انداخته رو صورت مادرم و اونجوری که مادرم تعریف میکرد به صورت وحشیانه ای بچبهش حمله کرده میخواسته کتکش بزنه و بردارم حسابی ترسیده بود و گریه کرده بود.الام یهو یادم اومد احساس خیلی وحشتناکی دارم

لعنت بهشون چقدر پست فطرت بودن

چه کسی می داند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی پیله ات را بگشا ، تو به اندازه پروانه شدن زیبایی💙                                                                                                         

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792