وایی چقد منتظر امروز بودمم
استرس همه جونم گرفته
حالا گفته تا شب میرسه
زنداییم زنگ زد گفت داییت میاد دنبالت برا شام
حالا به نامزدم نگفتم که منم اونجام میخوام سوپرایز شه
(بهش گفتم امشب مهمونی دعوتم نمیتونم بیام خونتون ببینمت)
کاش این کم رویی نداشتم وقتی اومد می پریدم بغلش
(نامزدم پسرداییمه)