ملي ي دختري ك خانوادش بيش از حد گيرن و داداشش مرتب چك ميكنه كجا و باكي
زياد جايي نميره جز كلاس خياطي اونجا عاشق داداش دوستش ك خياط ميشع و يكم باهم ميتابن و دوست ميشن بعد با پسره ازدواج ميكنه اونم تو شرايطي ك خانوادش راضي نبودن و گفتن رفتي ديگه ما حمايتت نميكنيم
ولي خب ازدواج كردنش همان خاك برسر شدنش همان از چالع افتاد تو چاه و پسر تموم خوب بودنش مختص قبل ازدواج بود شكاك بود هرجا ميرفت اين ملي ك اسمش درواقع مليحه بود فروشگاهي مهموني خريدي هرجا شوهرش داستان ميساخت و كتكش ميزد وحشتناك خانوادش هم حمايتش نكردن گفتن طلاق عيب
تو طبقه بالا مادرشوهرش زندگي ميكردن هرچي پسر ب باد كتكش ميگرفت مادر خوشحال ميشد دخالت نميكرد