شوهرم با برادر شوهرم روستا نونوایی شون کار میکردن قبل ازدواجمون خواسن اجاره بدن شوهرم از اون موقع بیکاره ولی بی پول نیسیم کشاورزی هم میکنه و زمین داره الان ک نانوایی اجاره ش تموم ضده مادرشوهرم گفته ک بیا همینجا کارت رو ادامه بده و پیش ما زندگی کن جالب اینجاس ک شوهرم خودش همیشه ازشون ناراحت بود حالا اصرار داره ک مامانم نگران مونه و فلان
با اینکه بابا و داداشام هر شغل دیگه ای رو پیشنهاد دادن قبول نکرد نمیزاره حمایت کنن ک همینجا زندگی کنیم و نریم روستا