بچه ی سوممه
بچه نمی خواستم ابدا
پسرم و شیر می دادم
قایمکی از شوهرم قرص می خوردم روکین اونم جلوگیری می کرد طبیعی یه بار شک کرد اورژانسی گرفتم ۲۴ ساعت بعد خوردم اونم برا احتیاط
ولی شد
من دو تا زایمانام زودرس بود
سزارینی بودم
تا چهار ماهگی بارداریم هم شیر می دادم
ویار شدید
حال بد
اون گذشت خونریزی هماتوم
اون گذشت دردای زایمان
چند بار بستری شدم
چند بار تا زایمان رفتم
با بدبختی تا ۳۳ هفته رسوندم
۳۳ هفته اومد
الان ۲۰ روزه
حالش خیلی بده
میگن همه بدنش عفونت برداشته
میگن داریم قوی ترین داروهارو می زنیم
میگن ممکنه اسیب جدی دیده باشه
تنفسش با دستگاه هاس
نشستم بالاسرش
هر لحظه با ترس نفس نکشیدنش
از طرفی اینقدر درد کشیده که میگم خدا به خاطر من نصفه نیمه نگه نداره
نمی دونم چه غلطی کنم
من که بچه نمی خواستم
خدا خودش داد
حالا این چه امتحانی می کنه با من
با لباساش چه کنم
با وسایلی که خریدم براش
با درد و پارگی شکمم
با سینه هام که شیر داره
هنوز نفس می کشه
ولی امیدی نیست
چجوری تحمل کنم
چجوری نفس بکشم
چجوری به دخترم بگم