یک ماه میشه عروسی کردم اومدیم خونه خودمون..
خونمون با مادر شوهرم تو یه حیاته
پدر شوهرم فوت شده
مادرشوهرم همش خودشو میزنه به گناه بودن
فیلم شکیب رو دیدین فقط ناله میکنه من ندارم من مریضم؟
اینم دقیقا عین همون....
یا باید مطب دکتر باشه....
یا که فقط ناله میکنه من ندارم من ندارم...
من بی پولم من فقیرم. من مریضم
غیر از ین دو جمله چیز دیگه ای بلد نصف حرفاش و با بزرگنمایی میگه... همون لحظه ای ک میگفت من ندارم من بی پولم دیدم داره پسته میشکنه میخوره.. برا بچه هاش شام درست نکرده بود کو.ن لق بچها.. فقط وجود خودش
برا بقیه چسناله میکنه
همه گرفتارن مشکل دارن. هیچکس بی مشکل نیست تا یلحظه میبینیش روانیت میکنه افسرده شدم از دستش همش تو خونه گریه میکنم
تا شوهرم یکم بهم محبت میکنه سریع اونو میکشونه سمت خودش
اصلا زندگیم نفهمیدم😭
نمونش همین امروز
شوهرم بیدار میشه میپره میره پیش مامانش من میز صبحونم بچینمم... نمیخوره و میره پایین...
بهش پیام دادم چرا همش میری پیش مامانت بیا اشغالا بردار ببر
اومده بالا با من دعوااااا ... چرا گفتی میری پیش مامانت.. من دللم میخواد همش پیش مامانم باشم ب تو ربطی نداره هزار تا فحش بمن داد....💔
از ظهر ک رفته تا این ساعت شب برنگشته خونه هرچیم گوشیش زنگ میزنم رد میده
خسته شدم ازش
اینم از مشکلات همسایه بودن با مادر شوهر.
شوهرم بمن توجه نداره ک هیچ بامن دعوا هم میگیره تازه
نفری ی صلوات بفرستین برا حل مشکلم لطفا😭