برادر شوهرم فکرکنم ناراحت شد آخه اون لحظه عصبی بودم نتونستم ساکت شم
ظرف بیست نفر و شستم تا اومدم بشینم گفت پس چایی چی شد منم گفتم من الان نشستم چایی رو یکی دیگه بریزه گفت مگه چیکار کردی کاری ندارم ظرف شستن گفتم پس چرا تو نشستی اکه کاری نداشت به جای دستت درد نکنه این حرفو میزنی سریع پاشد رفت گرفت خوابید دیگه بیرون نیومد