از یه سنی به من میگف پلنگ.
اسم کوچیکم مرتب صدا میزنه.
یبار گف چه عطر خوشبویی زدی.
یبار جلو اینه بودم. گف چیک دارم ازت عکس میگیرم.
بعد عمل کردم. میگف زبقت(فک به گویش محلی) عمل کردی.
یبار میگف وزنت زیاد رو این صندلی نشین.
یبار یه سوال جنسی پرسید . گفتم خفه شو نمیدونم.
بعد به مامانم همه اینارو گفتم.
بعد مامانم به خواهرش گقت مرضیه به شوهرت بگو با نگار شوخی نکنه. دختر من جنبه نداره.
بعد یبار بعد این به من گف نگار منم میخوام.
منم با مامانم سر این خوک میمون دعوا کردم.
گف مهدی فاطمی چندشه
چیکار کنم.
حالا روسریم تا دماغم میارم پایین.
نمیزارم پیشونیم ببینه.
تو فوت بابا بزرگم. گف سلام منم به یور دیگه نگاه کردم سلام دادم.
گف نگار بده من سینی چای رو.
دوست ندارم پیشونیم ببینه
دوسداارم جلوش با چادر باشم
بعضی وقت ها نمیشه