سلام خانوما
من تو زندگیم خیلی سختی کشیدم جاریای من ادمای همیشه تو آسایش بودن شوهراشون شغل رسمی خوب دارن زود روزا میان خونه کمک دستشونن به زن و زندگیشون میرسن... یکی از جاریام خواهرش پیششه یکیش کل خانوادش کنارشم خدا به هردوتاشون هم دختر داده هم پسر اینم بگم پز میدن همیشه خیلی به روابطشون با دیگران اهمیت نمیدن دل میشکونن دعوا راه میندازن تو فامیل ....
حالا من بیشتر ازینا سختی کشیدم تو زندگی نامزدی طولانی بیکاری تصادف همسرم تازه جاریام خانه دارن من شاغل بودم تازه پا به پای همسرم کار کردم یعنی بگم یه چیزو مقل اینا راحت بدست نیاوردم همسرم دلسوز ترین برا خانوادش ولی شانس نداشت ...یه پسر اوردم با زایمان خیلی سخت جاریام تو بیمارستان خصوصی زایمان کردن نمیگم حق همه آرامش هست حسودی نمیکنم ولی چرا حداقل بچه دوم من منی که تو شهر غریبم تک و تنهام دختر نشد خدا چرا بهم نگا نمیکنه منی که حتی مراقب حرف زدنم هستم کسی رو ناراحت نکنم چراااا