مرگ و زندگی برام فرقی نداره
الان بهم بگن همه ی اعضای خانوادت مردن اصلا برام فرقی نداره
شدم از سنگ هر اتفاقی میافته میندازن گردن من
وای خیلی بده
همهههه حالشون خرابه
تو این سایت کسی بگه خوشحالم تعجب میکنم
قضیه رو هم نمیشه بازتر کرد به خاطر قوانین سایت
فقط میتونم بگم متاسفم
منم مثل توام بی حسم ، فیلم پایتخت می دیدم سال تحویل نشون داد یا قدیم افتادم چه روزگاری بهتری داشتیم گریه م گرفت لعنت به این زندگی
آره واقعا همینطوره اصلا مهم نیستم
یه هفته بود دندون درد داشتم آخرش مامانم گفت شنبه میرم برات وقت بگیرم شنبه صبح رفته برای داداشم دعا گرفته بعد ظهری اومده میگه بعداز ظهر میرم برات وقت میگیرم صبح تا ظهر کار داشتم همیشه اینطوریه ی دفعه از من نپرسیده دردت چیه اما همیشه هر دیقه به فکر داداشامه
میدونی چیه مامانامون هم تقصیرکار نیستن
فقط بلد نیستن چطوری نگرانی و محبتشونو نشون بدن
اونا محبتشون غذا پختن واسه بچه ها و دعای خیر و خوشبختی فرزندانشونه ولی بلد نیستن لابد چطوری احساسشونو نشون بدن چون از مامان بابای خودشون این حسو دریافت نکردن
ولی بازم تو ضرر نمیکنی ها
به مامانت محبت کن بغلش کن باهاش صحبت کن مادر دختری
بهت قول میدم اونم یاد میگیره دوست داشتنو
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
