یکی مث مادر من بعد ۳۰ سال زندگیش از هم پاشید ۳۰ سال رنج کشید و اخلاق های مردی رو تحمل کرد ک بارها خانوادش گفتن فقط شمایین میتونین باهاش زندگی کنین
زنی که مردیو رو از صفر مطلق به جاییگاهی رسونده که چندین خونه و ماشین و خونه باغ و....داره
سازش کرد و تحمل که شاید درست بشه شاید از فقیری بیرون بیاد بلکه اخلاقش درست بشه بلکه خساستش تموم بشه بلکه ادم شه ولی نشد و مجبور شد با ی پسر ۳۰ ساله و دختر ۲۲ ساله بیاد بره تو خونه یکی از برادرهاش زندگی کنه
اون دختر ۲۲ ساله ۴ سال کنکور داد اون مادر براش طلا فروخت نه اشتبا نکنین اون طلاهارو پدرم براش نخریده بود مامان بزرگم زمین فروخت یکم پول داد طلا خرید همه شو دونه دونه برام فروخت تا من امسال قبول شدم به ارزوم نرسیدم ولی خب بالخره ی رشته پیراپزشکی انتخاب کردم چون خسته بودم از اون خونه به ظاهر خوشبخت و از درون ویران
تاپیکی که اون خانم میگه شوهرم هیچ مشکلی نداره ولی میخوام جدا شم رو خوندم و از ته دل حسرت کشیدم که مادر من ۳۰سال زجر کشید ک پدرم درست بشه ولی نشد و مجبور شد همه اون ثروتو نادیده بگیره و بیاد تو زیر زمین خونه برادرش...
ما تو طبقه ۶م بودیم همیشه از اون بالا مردمو نگا میکردم الان جاییکه هستیم پنجره م نداریم ...کاش ما ی عیبی داشتیم و این بلا سرمون میومد ولی مامانم فرشتس
داداشم اونقد خوبه که بخدا قسم جلو خودم اومدن بهش پیشنهاد ازدواج دادن ک تو چقد پسر خوبی هستی بیا فلان دخترمونو بگیر
خلاصه....زندگی ما بعد ۳۰سال از هم پاشید بخاطر ندونم کاری ی مرد ک قبول نکرد اخلاقشو درست کنه