یه دختره بود تو کلاسمون
بنده خدا خیلی زشت بود و اینکه یکی از چشماش هم مشکل داشت یعنی هم پلکش مشکل داشت هم خود چشم کج بود
بعد این دختره یه خواهر دیگه از خودش کوچیک تر داشت در حد یکی دو سال ولی اون سالم بود و قیافه اشم معمولی و خوب
بعد برای این دختر زشته یه خواستگار مامان باباش جور میکنن
خواستگار هم چشم بسته میاد این دختر رو انتخاب میکنه و تصمیم بر ازدواجشون میشه
پدر مادر دختر میخوان که دختر اولی شون رو دستشون نمونه سریع قرار ازدواج میزارن و همه چی رو اوکی میکنه و در تمام مدت اون دختر کوچیکشون رو مخفی میکنن و کلا وجودش را از خاستگار و خانواده اش پنهان میکنن و میگن ما همین یه دختر رو داریم
چون میترسیدند دختر دومی رو بپسندند و اولی بمونه برا ترشی
بعد میرسه به روز عقد دختر اولی
دختر دومی هم قرار بود تو جشن نباشه
اما بی اجازه میره آرایشگاه و کلی میکاپ و... هم میکنه و خوشگل تر میشه
بعد که میاد تو عروسی و لو میره که اره این خواهر عروسه
دیگه اونموقع دیر شده بود و عقد انجام شده بود
داماد هم وختی این دختر دومی رو میبینه میفهمه که اره سرش کلاه رفته و..
به هفته نکشید رفت دختره رو طلاق داد
چرا؟چون گفت شما این خوشگله رو داشتین چرا ازم مخفی کردین و اینو بهم دادین😐🤣