پسره مشتری بانکی بوده که مامانم توش کار می کرده
اونوقت رفته خواستگاری یک دختر
خانواده دختره همراه با خود دختره دیشب اومدن دم در زنگ در رو زدن منم مامانم خواب بود واسه همین از طریق ایفون پرسیدم چیکار دارین گفتن اومدیم تحقیق راجع به فلانی😐😐😐😐
من گفتم لطفا فردا بیاین الان نمیشه و خداحافظ
می دونم دغدغه دارن ولی اخه اون ساعت شب معلومه خوابه اون کسی که مجبوره ساعت 6 صبح بیدار شه
سوال بعدیم هم اینجاست که مامان من از کجا راجع به خلاق و اینا پسره بدونه
نهایت تمام کار ها و پول و اموال های پسره رو بدونه