زنداداشم سه ماهه عقد کردن و تو این مدت خیلی خیلی باهامون خوب بود و از جون و دل مایه میزاشت واسه همه چی. دیروز یه دردلی براش کردم مربوط به گذشته خیلی یهویی شد بغصم ترکید. یه نیم ساعتی رفتم بیرون رفته برای مامانم و بابام و داداشم تعریف کرد. مادرم زنگم زد چرا جلوش گریه کردی تا حالا ده بار تعریف کرده. الان به داداشم زنگ زدم میگم چرا ده بار تعریف کرده. میگه ولمون نمیکنه صدبار تعریف گرده. من فکر میکردم محرمه. دختر میزاشتی یک روز میگذشت. من نمیخواستم کسی بدونه
نه به اون اخلاق و رفتار خیلی خوبش نه به این حرکت دیروزش
تو خیلی ساده ای دیگه
آخه زنداداش سه ماهه درددل میکنن جلوش؟
همون طور که خواهرشوهر ،خواهر نمیشه
ببین آدما همینن الکی فک میکنی خوبن در اصل هیچکس خوب نیس
بهش گفتی به کسی نگو شاید قصد کمک داشت و فکر می کرد اونا می تونن درستش کنن
ولی از طرف من به تو نصیحت به هیچکس اعتماد نکن حتی خانواده خودت🙃🩷
حرفی که تو دل خودمون جا نمیشه به زبان بقیه هم جاری میشه. خواهرم هر وقت حرفی بهم میزنه پشت بندش میگه به بقیه نگی خودم همینطور
تو مثل من خیلی ساده ای.تا یکی بهت بخنده فکر میکنی میتونه مثل خواهرت باشه
وای اسی ببخشید خندم گرفت، معذرت ها آدم قعط بود با زن داداش قربونت بیا به خودمون بگو قول به کسی نگیم ،،،الان حتی نمیشه به خواهر بعضی چیزا رو گفت چه برسه زن داداش و...
لعنت به ذات خرابش
من کاری ندارم به نسبت ها
ولی این از بی شخصیتی ادمه بره درد و دل یکی که پیشش حتی گریه هم کرده رو بگه
چقد ما ادما بد شدیم، بعد میگیم چرا خدا رحممون نمیکنه
چه خنگه عین بچه هاس چرا
من اولهای عقدم برا خواهر شوهرم حرف زدم اشتباه شنید فتنه به پا کرد
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
