همون اوائل ازدواج کردم منو فرستاذ خونه مادرشوهرم ۵روز بمونم ,بعدش کع برمیگشتم فرداش میشد ،غر زدناش شروع میشد که مرغمون تموم شده و برنجمون تموم شده و فلان، خاله هام کلا مادرمو طرد کردن ب دلائل شخصی و کمبوذی که داره روی سر ما خالی میکنه، اونجا هستم لقمه های شوهرمو میشمره و خیلی ازار دهندس اخلاقش، شوهرم میاد همش مادرم اخم و تخم کردس، حالا شوهر خواهرای خودش که ۲هزار شخصیت ندارن و ب مسخرش میگیرن ،چجوری براشون عزیزه ، الانم خونه پدرشوهرمم و زنک نزدم، پریروز رفتم شیرینی خریدم نبودن تقریبا نیم کیلو و خیلی کم بود و ۲تا بیشتر توی یخچال نموند ،مادرم اومد خونه چ قشقرقی بپا کرد که نازی حتما مسخرمون کرده و من مگه معطل شیرینی خریدنش بودم و شوهرش باید همه چیزا رو بخورخ و....، اصلا کسی بهش چیزی نگفت و خودش بلوا بپا کرد و خیلی خجالتم میاد از این حرکاتش، تا میرم خونه یکاری میکنه برم توی اتاقم ،وقتی مجرد بودم الکی و بهانه جور میکرد منو از سر سفره بلندمیکرد و یا از خونه بیرون مینداخت
برام دعا کنید بچه های نی نی سایتی خیلی سختی کشیدم خونه بابامم و خیلی اذیتم کردن، مادرم هی منو مینداحت بیرون، بابامم کتکم میزد، من خیلی اونجا توی غربت بودم، از بس اذیتم میکردن من که ۲۲سالم بود ۴۳کیلو بودم و ضعف شدید داشتم، ای خدا مراقب همه باش مراقب منم باش
مادرا هم روانی شدن
الان نشستم خونه مادرشوهرم برای شام همه چیواماده کردم و برای مادرمم اصلا زنگ نزدم، لیاقت نداره، من که هیچ یاری ندارم از لحاظ خانواده ،بهتره که همینجا سرگرم باشم، تا ب برادرم زنگ میزنم ازم پول میخاد ، پدرمم همیشه شوهرمو با دیگران مقایسه میکنه ،مادرمم که چشمدیدن منو نداره
زود عروسی بگیر فقط از اون خونه بیا بیرون
عرصه داشته باشی یه بارکی میزنی بیرون
خدایا به بچه هامون رحم کن
شوهرت وخانواده اش چجور آدمایین؟
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
