2777
2789

سالهای اول ازدواجم وقتی میرفتم خونه اش میوه هاشو تو کابینت قایم میکرد . ناهار نیمرو میزاشت یا میگفت ماخوردیم خودتون یه چیزی بخورین . خونه شون شهر دیگه ست . بعد میرفت تو اتاق یواشکی غذا میخورد ولی ناهار شام بهمون نیمرو یا دوغ میداد. . میرفت تو اتاق با دختراش یواشکی میوه و اجیل میخوردن ولی برای ما هیچی برای پذیرایی نمیاوردن . یه بار دخترش سرسفره گفت مامان چرا چند روزه غذا نمیپزی. ضعف کردم . مامانشم خندید گفت باشه از فردا . فهمیدم من میرم این کارو میکنه . برای همین دیگه نرفتم . بعد ب شوهرم میگفت بیاین . چرا نمیاین . الان خودش میاد خونه اش مث مغولا شبیه خون میزنه ب مواد غذاییم من میرم سرکار این هر چی گوشت دارم میپزه میخورن .

میخوام برای حرص دادنش اخر هر هفته برم ۳ روز بمونم خونش تا جوونش دراد . شوهرمم بفهمه

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

چرا سایت من اینجوری شده

هر تاپیکی باز میکنم کلا صفحه سفید میشه هیچ نوشته ای نداره

دست در دست تو دادیم و جهان شکل گرفت،حرکت کرد زمین بعد زمان شکل گرفت ،مژه ات تیر کجی بود برای پرتاب،چون که ابروی تو خم گشت کمان شکل گرفت ،همه انگار که ناخواسته لبخند زدند ،نامت آن لحظه که در بین دهان شکل گرفت،حفره ای بود پر از خون وسط سینه من ،مهرت افتاد به قلبم ضربان شکل گرفت ،تا که سلمان وسط ظهر پس از نام نبی ،اشهد ان علی گفت اذان شکل گرفت ،مثل خونی که در رگ های بدن جریان داشت شیعه گی  نیز پس از این جریان شکل گرفت 😍😍برای حاجت روا شدنم یه صلوات میفرستی 

هیچ خونش نروهر وقت خواست بیاد یخچال رو کامل خالی بزار ک چیزی نباشهوقتی نبودن عکس غذاهایی ک درست میکن ...


ن اگه برم حرص میخوره . مجبور پذیرایی کنه چون قبلا سر همین قضیه بحث شد گفت دیگه اون کارارو تکرار نمیکنه . شوهرم گفته بود شما اینجوری میکنین این دیگه نمیخواد بیاد. ولی وقتی رفتم باز تکرار کرد میخوام انقدر برم جونش دراد

ن اگه برم حرص میخوره . مجبور پذیرایی کنه چون قبلا سر همین قضیه بحث شد گفت دیگه اون کارارو تکرار نمیک ...

ما هم همین بود من ۱۳ساله عروسشونم مادرشوهرم جوون ۵۳سالشه همیشه یا نیمرو بود یا سیبزمینی سرخ کرده یا آبگوشت مرغ ما شهرمون تا اونجا ۵ساعت راه همیشه قبلشم اطلاع میدادیم وضع مالیشون عالیه تا اینکه پسرم ۷سالش بود گفت خسته شدم نیمرو نمیخورم همسرمم گفت بابا بس دیگه هربار بعد چند ماه میایم اوضاع همینه برای مهمونای دیگه سفره مجلل میچینین بحث غذا و شکم نیس بحث احترام هروقت اومدیم نهار خوردین گفتین گشنمون بود چطور وقتای دیگه ۱۱شام میخورین بگین نیاین خیالتونو راحت کنین یا هر کدوم میرفتن یه وری بیرون خرید حالا زیادم نمیتونیم یه شبم بمونیم اوضاع همونه اما واسه مهمونای دیگه بهترین میزبانن،هروقت میان خونمون چند روز میمونن ما بهترین پذیرایی میکنیم برنامه هامونو کنسل میکنیم ،این شد که خیلی خیلی کم میریم مگه مراسم خاصی باشه بریم برگردیم این رفتارا جالب نیس پدر مادرا بچه هاتونو دوسداشته باشین بخدا محبت و احترام دوطرفه است دو وعده غذا چیزی نیست هیشکی تو خونش گشنگی نمیکشه همون نیمرو رو نیم ساعت صبر کنین باهم بخورین زشت مهمون بیاد تنها یه گوشه غذا بخوره شما برید فیلم ببینین یا دراز بکشین همین کارا روابط رو سرد میکنه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792