هرچیم میخواین بگین ذره ای از تنفرم نسبت بهشون کم نمیشه.خواهرم یه ادم مزخرف خودخواه که میخواد ما همه بمیریم فقط بچش راحت باشه.چهارسال تمام سالی هشت ماه میومد خونه ی ما تو اتاق من با اون بچه ی ایکبیری تر از خودش میموند منم کلفتیشونو میکردم تا الان طلاق گرفته خانم انتظار داره ما بچشو نگه داریم زندگی نکنیم بچش بشدت لوس و مزخرفه و تو اگه یه لیوان اب خوردی ساعت ها نق میزنه و گریه میکنه که من اول باید میخوردم بچه ی هفت ساله
تنها مقصرشم خواهرمه که فکر میکنه با عن بازیاش بچش خوب تربیت میشه
ببخشید ببخشید من ریدم تو نسبتی که باهاش دارم
رید تو درس و زندگی و نوجوونی و جوونی ما سر کثافت کاریاش
تا عمر دارم بابت کشتن هر لحظه ی خوب زندگیم ازش متنفرم