خواهرشوهرای من
چون خودشون از دست مادرشوهر کشیده بودن، پس مادر خودشونم یاد میدادن به من سخت بگیره و رو نده.
چون خودشون پیش مادرشوهر مونده بودن چند سال زندگی کرده بودن،زورشون میومد من خونه ی مستقل داشته باشم.
مسافرت و طلا و لباس و احترام شوهر و مادرشوهرمم نسبت به من رو نمیتونن تحمل کنن،اینه که دشمنی میکنن و فتنه وشر میندازن