دیگه خستم خسته از همه چی
دیگه بسمه،هرجای زندگیمو میام درست کنم،یه جا دیگه خراب میشه...
من دیگه نمیتونم خودمو ببخشم
پارسال پیارسال مدرسه همش به مامانم میگفت بچت حالش بده ببرش پیش تراپیست،مامانم قبول نمیکرد...
تا اینکه دوسال پیش یه بار نامه خودکشیمو پیدا کرد مشاور مدرسه ،زنک بابام زد از سرکار کشوندش مدرسه نامه خودکشیمو نشونش داد گفت بچت میخاست خودشو بکشه،همین الان باید ببریش پیش تراپیست
خلاصه همونموقع وسط کلاس منو بردن تراپیست...
ولی خب دو جلسه رفتم تراپیست دو جلسه هم رفتم روانپزشک... دیگه نزاشتن ادامه بدم...
تا پارسال دوباره آزمون غربالگریم نتیجش خطرناک شد و مشاور هی به مامانم گفت ببرش تراپیست،بازم قبول نکرد..
امسال اومدم غربالگریمو یجوری جواب دادم که قرمز نشه خطرناک نشه...ولی بعدش که آزمونو دادم مشاور گفت جوابای تورو ثبت نکردم چون خودم میشناسمت بر اساس شناخت خودم بر اساس واقعیت انجام دادم(مشاور مدرسه زنگم زده بود تا برام انجام بده،سوالارو برام میخوند من حواب میدادم اون وارد سامانه میکرد،،چون کوشی خودم وارد سامانه نمیشد اصلا)
چند روز پیشم مدیر مدرسه زنگ مامانم زده بود که بد منو بگه،،،درومده به مامانم گفته ما تا با بچت حرف میزنیم میگه خودمو میکشم
به خدا اگه من یه بار فقط یههه بارررر همچین حرفی زده باشمممم اصلاااا این حرفا از دهنم بیرون بیاد،،،من نمیدونم از کجاش درورده این حرفو...
حالا من هرچی میکم مامان بخداااا اگه من به همچین چیزی فکر کنم،بخدا از خودش درورده..
باور نمیکنه که...
حالا حتی استامینوفنم بهم نمیده تیغ اصلاحم بهم نمیدهههه،تا دو دیقه میرم حموم انقد سوالای الکی ازم میپرسه تا فقط مطمئن شه حالم خوبه...،دیگه حتی دو ساعتم تنهام نمیزاره تو خونه...تنهامم بزاره هر پنج ثانیه یه بار زنگم میزنه
خدایا خودت تموم کن همچیو...