2777
2789

گفتم چهار ساله ازدواج یک بار خونم نیومدن هربار یه بهانه تراشیدن وقتایی هم که گیر دادم بیاین دعوا درست کردن. من کودکی بدی داشتم همیشه کتک میخوردم تا ۲۹ سالگی که ازدواج کردم بعد از ارشدم. همیشه توو زندگی رو پای خودم بودم همیشه سعی کردم قوی باشم متاسفانه چون گزینه دیگه ای نداشتم💔

بعد از ازدواج از شهرستان اومدم تهران و از شهرمون تا اینجا ۵ ساعت یا کمتر راه هست.

مادرم خودشیفته ست خودش رو قدیس و نزدیک به خدا میدونه با همه زنها مشکل داره عاشق گربه هاست و کل خونه اش در از گربه خیابونی هست. بابام هم اعتیاد داره و رفیق بازه همیشه اختلاف دارند. هیچ وقت توو زندگی بچه هاشون رو دوست نداشتن مخصوصا من رو.

مامانم همیشه فتنه میانداخت همیشه کاری میکرد بابام کتکم بزنه خودش ماجرا درست میکرد من کاری میکرد بزرگش میکرد به بابام میگفت و ....

از وقتی ازدواج کردم مادرم نیومده خونم جهازم رو ندیده دست پختم رو نخورده.

حالا من باردارم ۸ ماهه. موقع جنگ رفتیم خونشون از روز دوم مادرم شروع کرد بهانه تراشی و آخرم دعوا انداخت خدا شاهده سر ناهار. خلاصه جمع کردیم برگشتیم تهران. دو ماه دوماه زنگ نمیزد خودم زنگ میزد. یک بار زنگ زدم گفتم چرا اینقدر بی عاطفه ای چرا سراغمو نمیگیری فحش داد گفت کثافت اشغال بیشعور قطع کرد.

چند هفته پیش خودش زنگ زد گفت دارم برات وسایل بچه میخرم. چند وقت گذشت دیدم خبری نیست زنگ زدم بهش گفت هر وقت این گوه رو نخوردم اون وقت بگو!

منم به داداش مجردم گفتم بهش بگه من هیچی نمیخوام.

دیشب مامانم زنگ زد با عذاب وجدان که خرید کردم آدرس محل کارت رو بده بفرستم منم گفتم دستشو رد نکنم حتی جورابم خریده عزیزه آدرس دادم گفتم. دوباره زنگ زد گفت واقعیت نخریدم فعلا پول ندارم من گفتم «مامان تو که گفتی خریدم » گفتم« مامان من بخدا هیچی نمیخوام حسرت به دلم مونده بیای خونم در حق من کوتاهی می کنی» فقط همینو گفتم بخدا اصلا بد حرف نزدم. قطع کرد من زنگ زدم داداشم گوشی رو برداشت دیدم مامانم داره های های گریه میکنه باور کنید انگار کسی کرده باشه میگفت من بهش دری وری گفتم.

شب بابام بعد مدتهاااا به هم واتساپ پیام داد هرچی دهنش بود بهم گفت انگار نه انگار حامله ام.

تا صبح تکون های بچم کم شده بود و من تا صبح گریه کردم

پیام بابام رو کامنت می کنم

پیام بابام:


سارا این چه رفتاری با مادرت میکنی تو در مورد مادرت چی فکری میکنی تو اونو در جایگاه پایین میبینی و خودتو برتر، من باید برای خودم متاسفم باشم بچه ای مثل تو دارم با اینکه من سالها با رفتار خودخواه خانه تورو نسبت ب پدر و مادرت میبینم اما هیچ وقت لب باز نکردم ب بر خودت گذاشتم تا شاید از کرده خودت پشیمون بشی تا ب خودت بیایی اما میبینم این خودخواهی تو اجازه ب صبور بودن من نمیدهد که ب ناچار واکنش نشون بدهم تا شاید حد حریم مادر و فرزندی را بفهمانمت چون این حرفهای بی اساس تو که عامل سواستفاده شوهرت بشه ب مادر زن خود بی احترامی کند که حق ندارد چنین کاری کند این توهین بزرگی است ب من کرده و هرگز این رفتار زشت ناپسند را من نمی پذیرم و همه این بی احترامی را از چشم تو میبینم و تو کاری کردی که هیچ وقت شوهر تورا تحویل نگیرم تو و اون شوهرت فک میکنید کی هستید که خیلی راحت توهین ب مادرت میکنی چون تو فک میکنی حریفش هستی هرچی دلت میخواد بگی میدونی که در مورد توهین هایی تو چیزی ب من نمیگه تو هر وقت بیشترش میکنی تو از اون چی انتظار داری تو حامله ای باید برایت جان فشانی کند اون هم با زور خوب هنوز وقت وضع حمل تو خیلی مونده تو هر روز داری بهش فشار میاری بهت میگه که بابا چند روز دیگه بهم پول میده من برات میخرم لباسشو، دختر تو چقدر بیشعوری تا کی میخواهی گستاخ باشی چرا نمی خواهی بفهمی من تا روزی زنده باشم ب تو اجازه نمی دهم که بیایی مادر تو ببینی تا الان هر بی ادبی و توهین ب مادرت کردی من نادیده گرفتم اما شوهر تو توهین ب همسر من کرده برایم قابل تحمل نیست با اینکه قبلا هم چنین رفتاری داشته مادرت ازم خواهش کرد نادیده بگیرم اما میبینم پاشو داره دراز میکنه تو اون اخلاق سگی منو میدونی اون ور سکه چه خبره پس ب اون شوهرت بگو احترام خودشو نگهداره عمری من با همسرم زندگی کردم اون حق نداره دو روز اومده توی زندگیمون دهنشو باز کنه چرت وپرت بگه مگه شما فک میکنید کی هستید خیلی راحت ب پدر و مادرت توهین میکنید تو فک نکن هفته های گذشته پشت سرم حرف روی مادرت بهم نگفته یا ماه گذشته و یا سال گذشته نه دختر هر حرفی که تو پشت سرم گفتی همه رو بهم گفته اما من هیچ واکنش نشون ندادم چون بهت فرصت دادم تا ب خودت بیایی اما میبینم همچنان داری پیشروی میکنی من ب این نتیجه رسیدم ی که دختر دارم بی وجود، بی درک، بی ادب، خودخواه، و بسیار گستاخ، این حرف من نسبت ب تو یک توهین نیست بلکه یک واقعیت است بااینکه حرفو من زمان مجردی تو بهت گفته بودم اما هنوز با اینکه برای خودت زندگی تشکیل دادی و دارای خانواده شدی اما همچنان در غفلت بسر میبری برو دختر منو مادرت نه اهل نفرین ناله هستیم و نه ساکت میمونیم دخترم نه میخوام هرگز تو رو ببینم و نه شوهر تورو و در آخر حرفم اینو یاد آورت کنم ی روز از من یک رفتار ناپسند با تو کردم و خاطر این رفتارم تو ی شعر از سهراب سپهری برایم پیامک کردی و وجدان مرا سخت تحت فشار رفتار بدم گذاشتی من هنوزم وقتی یادم میاد حالم از خودم بهم میخورد من اون شعر سپهری را بخاطر رفتار بد من حفظ کردم و مدام زمزمه همچنان میکنم اما با اینکه خودت این شعر را فرستادی چطور از این شعر در رفتار خودت تاثیر نگذاشته میدونی این شعر چی بوده شعر سهراب سپهری این بود!،... نه تو میمانی و نه اندوهتو/ و نه هیچ یک از مردمان این آبادی/ به حباب نگران لب یک رود قسم/ و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت/ قصه ها هم میگذرد/ آنچنان که فقط خاطره ای خواهد ماند/ لحظه ها عریان است/ به تن خود جامه ای اندوه مپوشان هرگز/ دخترم تا آخر عمرت آرزوی بهروزی برایت میکنم سعی کن که هرگز تورو نبینم حتی یک زنگ هم ب مادرت نمیزنی این سفارش منو نادیده نگیر و اون وسایل بچه تورو ب وظیفه خود و با کمال احترام میگیرم و میفرستم حتی اگر بندازی توی سطل اشغال دیگه حرفی با تو و با شوهرت ندارم هرگز خواهشا بگذار در غم خودمان بمانیم

ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

اینطور که می گی باید بیخیالشون بشی. روی مثبت های زندگیت زوم کن. روی همسرت. دوستات. توانایی ها. با اف ...

بخدا هرچی میخوام ولشون کنم

یهو خودشون پیداشون میشه بعد یهو خودشون فحشم میدن

دیشب مامانم خودش زنگ زد

عزیزم اولا که لطفا مامان خوبی باش و بچه خودتو از این همه استرس و غم آروم کن

پاشو دست و روت رو بشور و به خودت بیا

کسی که یه شری رو راه میندازه و خودشو قربانی همون ماجرا نشون میده تاکسیکه حتی اگه مامانت باشه!

وقتی اینجوریان ازشون دور بمون

انقد دور که اعصابت آروم باشه

من مادری‌ام که روزی خونه‌اش از صدای بچه‌هاش گرم بود، اما حالا بدون حضور دائمی‌شون زندگی می‌کنه.از همسر اولم جدا شدم، حالا در کنار همسر جدیدم مسیر تازه‌ای رو شروع کردم…بچه‌هام رو می‌بینم، از دیدنشون محروم نیستم— اما درد من، فقط ندیدن نیست…درد من اینه که نمی‌تونم هر روز، هر لحظه، مادری کنم همون‌جوری که دلم می‌خواد.مادری، فقط به اسم و دیدار نیست… به لمس لحظه‌لحظه‌هاست.و من هنوز مامانم، با تمام جانم.

بخدا هرچی میخوام ولشون کنمیهو خودشون پیداشون میشه بعد یهو خودشون فحشم میدندیشب مامانم خودش زنگ زد

هیچ انتظاری ازشون نداشته باش. اونا تعادل ندارن شما هم گولشون را می خوری.

چرا میشه بگید چرامن چیکار کنم اخه

انقد اویزونی که ادم دوست داره باهات دعوا کنه چرا زندگیتو نمیکنی ؟فکر کن نیستن من خیلی درکت میکنم مامان منم دختراشو دوست نداره ولی نه دیگه مث مامان تو الان سه ماهه نرفتم خونشون اعصابم راحته تا خونشون ۵ دقیقه راهه

بابام نشخوارهای ذهنی خودش و دوتایی با مادرت را نوشته. دیگه نمی خواهد بخونیشون.یک ماه دیگه فشار کار س ...

بخدا پیامش رو خوندم اصلا شوکه شدم

آخه چرا اینقدر توهین کرده به من

شوهرم زنگ زد بهشون گفت اینقدر دعوا نکنید واسه من خوب نیست اینام زورشون اومد

عزیزم اولا که لطفا مامان خوبی باش و بچه خودتو از این همه استرس و غم آروم کن پاشو دست و روت رو بشور و ...

همیشه خودش رو قربانی نشون میده

از روح و روان من مایه میزاره

تا رابطه اش رو با بابام خوب کنه

اومدم سرکار اما دلم پر از غم شده

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792