بابای من بی نهایت روانی و معتاده بیکاره خرجی نمیده مامان من حتا پول تو جیبی اونم میده الان ۱۰ ساله همه ی خرج و مخارج گردن مامانمه
بابام چندروز پیش روانی شد میخواست پاشه اساسای خونه و بشکنه مامانم یه تو بهش جرات نداره بگه این یکسره گلاویزمون میشه میخواست داداشمو بکشه چندروز پیش مامانمو با چاقو دنبال کرده بود نصف شب مامانم تو کوچه خیابونا سربرهنه بود بدون کفش و دمپایی
خیلی اذیتمون میکنه خیلی پول موادشم از ما میگیره خیلی سعی کردیم ترک کنه ترک نکرد اصلا بعد از ۴ ماه پاکی دوباره رفت سمتش
یدونه عمه دارم مامانم بهش زنگ زد توروخدا بیا اینو دوروز ببر خونتون بابام فقط عمم و دوست داره مامانم گفت بیا باهاش حرف بزن
عمم گفت من کار دارم نمیتونم ( هیچکس گردنش نمیگیره فقط افتاده گردن ما) روزی که دعوا کردیم زنگ نمیزنه بگه چیکار کردید میذاره چندروز بعد زنگ میزنه دیگه اونموقع میدونه ابا از آسیاب افتاده
منم قسم خوردم ایندفعه زنگ بزنه از گوشی مامانم از زبون مامانم میخوام برینم بهش انتقام ۲۲ ساله ی مامانمو بگیرم ازش
عمم خیلی خیت کرده مامانمو بابام روش زن گرفت عمم گفت تو شلخته ای داداشم رفته زن بگیره
منم میخوام برینم بهش از زبون مامانم تا آتیش بگیره