بعد از یکماه اومد پیشم شب بمونه عقدیم اینم من بهش گفتم امشب بیا پیشم اومد تا ساعت دو اینا براش صحبت میکردم اینا باهاش شوخی میکردم میخندیدم ولی اون هیچ نمیدونم چرا بعدم جا انداختم گرفت خابید اصن خیلی ناراحتم من هیکلم زشت نیست همیشه دوستام میگفتن هیکلت قشنگه بعد الان بمن گفت باید ببرمت پیکر تراشی حالا خودشم ورزشکاری نیست ولی من همیشه ازش تعریف میکنم ک هیکلت خوبه فلان
بخاطر پیکر تراشی بغض گرفتی؟!!!
از دستت خرف ش ناراحت شدی یا از قبل ناراحت بودی؟
اولش گفتم شاید ذهنش مشغوله
ولی این پیکرتراشی خیلی زشت بود
اگر جدی جدی اینو بهت گفته
ی فکری ب حال این رابطه کن
مقصر خودتی که ازش تعریف کردی، از حالا به بعد زیر پوستی از خودت تعریف میکنی
رابطه کامل داشتید ؟
والا لختم نشدم الکی الکی نظر میده خیلی سرده من باهاش شوخی میکنم اصن اون هیچ.. انگار تازه بدشم اومد من انرژیم خیلی بالاعهه اصن اون اینجور نیست
اگه اینجوری پیش بره خیلی سخت میشه تحمل شرایط برات
باید یه فکر اساسی بکنی برا زندگیت مشاور برید اگه درست نمیشه جدا شو تا زوده
چرا مردا اینقدر گنده میکنید برای از هیکلی که خوب نیست تعریف میکنی که فکر میکنه خبریه
چرا عزتنفس ندارید گفت بریم پیکر تراشی بگو من همجین ریسکی بابت بدنم نمیکنم همینی هستم که میبینی
ازدواجتون از چه طریقی بوده سنتی؟
احساس میکنم دوستت نداره. ببخشیدا
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
36 ثانیه پیش
36 ثانیه پیش
38 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
