تو دوره ای که دخترا نهایت تا ۱۵ سالگی شوهر میکردن عمه ام تا ۳۵ سالگی مجرد موند
نسبت به سنش خیلی ساده اس
کارایی میکرد که همه میگفتن از نانجیب بودن و بد ذاتیشه
اما بیچاره از سادگیش بود
با عروسا و داداشاش سر اجاره و پول آب و برق دعوا میکرد ولی مشکلش با اونا نبود به مال باباش حیفش می اومد
مثل یه نگهبان بود برای مال باباش( آخرشم هیچی بهش نرسید)
خواهرای کوچیک ترش ازدواج میکردن گریه میکرد چرا به اونا جهاز خریدید
از همه دخترا و عروسا بیشتر تو خونه کار میکرد اما بخاطر اخلاقش به چشم نمی اومد
کلا دو تا خواستگار داشت یکیش یه بچه یکساله داشت و کارگر بود و قرار بوده بچه رو مادر مرده نگه داره( زن قبلیش فوت کرده بود)، قیافه و تیپ معمولی
یکیشم پسر مجرد سن بالا موهاشو رنگ کرده بود سفید بودنش معلوم نشه صورت شیش تیغ لباسای تنگ و مد روز اون زمان، رنگ کار
با پسر مجرده ازدواج کرد چند ماه بعد ازدواج فهمید معتاده، سر کار نمیره، هیچ کجا نمیره نه فامیل خودش نه فامیل خاله ام نه بیرون همه خریدا دکتر و... به عهده خاله ام، قیافه اش به زور رنگ و تیپ اون بوده یه پیرمرده، با دسته جاروبرقی خاله امو میزنه، خاله ام دو تا پسر زایید شوهرش هیچ کدومو گردن نگرفت، یکسره پای منقله و هیچ وقت سر سفره نمیاد
الانم خاله ام یکسره گریه میکنه چون پسر ۱۵ سالش داره سیگار میکشه و شوهرش هیچی نمیگه حتما پس فردا هم میره سراغ مواد
اون یکی خواستگارشم که یه بچه داشت الان شده یه مرد
کاری، با مسعولیت، پول ، خونه ، با ادب و با شخصیت
همه چی سنگ تموم گذاشته برای زن و بچش
بچه اش رو هم مادرش بزرگ کرد
الان دختره عاشق زن باباشه احترامی میزاره که نگو و نپرس
اینا رو گفتم که بگم مراقب انتخاب هاتون باشید اگه با اون مرده ازدواج میکرد الان خوشبخت بود