کات کردم
راستش حس غربت دارم
اولین پسر زندگیم بود.. دوسش ندارم و هر پسری برام جذابتره از اون و بخاطر همین نمیخوام خیانت ذهنی بهش بکنم بیشتر از این.. اون همههه کار کرد از دروغ، پنهانکاری، تحقیر و فحاشی.. پای یه دخترو به زندگیمون باز کرد
اسمشو دوسال دروغ گفت و اوایل حتی سنشم نگفت
بهم گفت اگه زنم شی فلان کارو کنی میزنم تو گوشت
حق نداری برای دانشگاه مختلط
باید چادری و محجبه کامل بشی
تا قبل بچه باید برق سرکار و اگرم رفتی سرکار کل کار خونه وظیفه توئه من دست به سیاه و سفید نمیزنم
همش گوشیشو خاموش میکنه و بلاکم میکنه اگه حرف بزنم که خوشش نیاد و من کلی گریه میکنم و با شمارهها و اکانتای مختلف زنگ میزنم و پیام میدم
میگه تو حق نداری درمورد مشکلات رابطمون به کسی بگی و نباید میگفتی من دوسال اسممو دروغ گفتم پس انتقام میگیرم ازت
یواشکی میره سیگار میکشه و کلی کار دیگه
ولی من حالم بده. میدونم نمیخوامش
میدونم تایپم نیست هیچ جوره ولی دلم میخواست تا ابد بهش متعهد میموندم (: