هیییییییی
از ساعت هشت گرسنمه،نخوردم گفتم بیاد با هم بخوریم
ساعتهای نه و نیم رفتم بچمو بخوابونم خودمم خوابم برد چون دیشب چهارصبح خوابیدم و امروزم خیلی بچه هستم کرد اصلا نفهمیدم کی خوابم برده
شوهرم گلوش درد میکرد شبا تو ماشین سرکوچه اول زنگ میزنم بچه خواب باشه بعد بیاد خونه که بچه باباییه نره بغلش
الان اومد رفت آشپزخونه نصفشو گذاشت یخچال گفتم برا منم بزار گرم بشه نزار یخچال گشنمه
با حالت طلبکارانه ای گفت میخواسی تا حالا بخوری و بی تفاوت به حرف من فقط مال خودشو گرم کرد خورد
گفت دوساعته سرکوچه تو ماشین سرما نشستم هرچی زنگ زدم بچه خواب باشه بیام ج ندادی
چک کردم ۴۵ دقیقه پیش زنگ زده بوده،اول که بچم گوشیمو انداخته بوده پشت بخاری اصلا نمیدونستم کجاست و رو بی صدا بوده بعدم خوابم برده بود از خستگی جرم که نکردم
باورم نمیشه چطور تنهایی از گلوش پایین رفت وقتی من دو قدم اونطرف ترش گشنه نشسته بودم و بهشم گفتم منم گشنمه
بعد من ساعت هشت رفتم سر غذا دلم نیومد تنهایی بخورم