2777
2789

پسر خاله من تو کارخونه کار میکنه اونجا هفته ای چند بار کارگر روزمزد میگیرند من ظاهر پاک یکم فرق داره یکم لنگ میزنم خلاصه با کلی اسرار التماس این کار گرفتم زندایی من تو این چند سال تو فکر کار کردن هم نبود همینکه من رفتم به یک هفته نکشید دیدم اونم اومد تو همه کارهای من دخالت میکنه نظر میده زبون هم داره سر زبون داره منم اونجا ازش تعریف کردم بقیه هم با هاش اوکی شدن من امروز نتونستم برم اون رفت بعدش گفتم من دکترم نمیتونم به کارخونه زنگ بزنم ببین اگه برای فردا کارگر بخواد منم بیام گفت گفتم من برمی تو رو نخواستن چرا امروز نیومدی جوری حرف زد انگار از سر خوشی بود من هیچ مشکلی نمیبینیم اما دوستم میگه تو زیادی خوشبینی چرا همینکه تو رفتی این خانوم رفت این همه سال نرفت بعد اینکه رفتی به یک هفته نکشید اومد میگه چرا با اون زبون که داره چرا صبحت نکرد توهم فردا بیایی یا اون امزدز رفت میتونست فردا استراحت کنه تو به جاش بری میدونه تو باید دار بخری نداری بازم من اون مقصر نمیدونم نظر شما چیه من خیلی به این کار نیاز دارم با سختی خودم ثابت کردم الان نمیدونم چی بگم خودشم دید دوسال دنبال کارم همینکه رفتم اینجا شمارش پیدا کرد اومد

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز