حالا همین مرد یه بدی بزرگ داره اونم اینکه نمیدونم بی برنامس بی نظمه از اول این ۷ ماه تا الان قراره چندتاااا حرکت بزنه که شرایطو برا ازدواجمون اوکی کنیم ولی هیچچچچچ کاری ک قرار بود و قول داده بود یککککک ذره جلو نرفته .... نمیدونم به قول خودش که داره تلاش میکنه ولی جلو پاش سنگ میفته .....
دیشب کلیییی حرف بارش کردم گفتم عرضه نداری ، چطور میخوای مسئولیت من و زندگی مشترکمونو بپذیری با این همه ضعیف عمل کردنات و ... گفت بسه بسه حالم از خودم به هم خورد منم گفتم به درک و گفتم دیگه بهم زنگ نزن ....
با اینکه این همه حرف بارش کردم ولی بازم هیچی نگفت بهم ....
الان از ی طرف عذاب وجدان گرفتم ، برا اون هنه حرف و کنایه ک زدم بهش میگم شاید راست میگه تلاش میکنه و نمیشه . از ی طرف میگم نه سهل انگار و ضعیفه باید ادب بشه و از ترس از دست دادنم یه تکونی بخوره.
بنظرتون چیکار کنم ؟ باهاش حرف نزنم تا وقتی خودش پیام نده ؟