و هرروز دروغ میگه که یجایی رو پیدا کردم فردا میرم و روز بعدش میگه نه الان یه کاری داشتن گفتن پس فردا بیا و.و.و.و هزار مورد ازین دروغا
خدایی خسته شدیم از دستش مامانم همه چی پیدا میکنه میاره نون. غذا دیگه رسیده به تهش باهاش دعوا میکنه چون پنجاه شصت سالشه خودشو میزنه به مظلوم بازی و پیش عمم اینا مارو بده میکنه که از خونه بیرونم کردن و فلان
خودش مصرف میکنه و برای خودش مواد میتونه پیدا کنه
آخ خدا هرکی این مواد رو اولین بار کشف کرد لعنت کنه ایشالا روحش در آرامش نباشه بریدم دیگه به مامانمم حق میدم نخواد بهش غذا بده ولی خب چه کنم دل کوفتیم نمیزاره همیشه باهاش دعوام میشه که واسه اونم غذا درست کنیم بریدم دیگه خداوکیلی مگه من چی میخوام از دنیا من چرا هرروز باید منتظر دعوا باشم چرا باید ازخودم کار بکشم خودمو دیوونه کنم که باج بدم به اینا باهم دعواشون نشه چقدر بخاطر یه لقمه غذای اون که فقط فکر موادشع فکر نمیکنه غذا از کجا میاد حرص بخورم خدا دقیقا هدفت از بوجود آوردن من چی بود آخ کاش من بمیرم عرضه خودکشی که ندارم خودت زودتر منو وردار فقط واسه اینکه اینا بعد من زجر بکشن من نباشم کی اینارو جمع و جور میکنه پسرشون ؟ که نود درصد مواقع بیرونه و مثل من لازم نیست دیوونه بشه ؟
بچها عزیزان تروخدا قبل اینکه از آدم بودن شوهرتون مطمئن نشدین بچه نیارین که بعدش هرروز باخودش بگه اینا چرا ازدواج کردن😭