واقعا کار خدارو میبینید؟
وقتی بچه بودم و یه کار اشتباه میکردم یا با خواهرم دعوام میشد میگفت تو لیاقت نداری من هرچی دارمو میزنم به اسم دختر کوچیکم
صدای شکستن قلبمو میشنیدم
انقد گفت و گفت و گفت و قلبمو شکست تا دونه دونه هرچی که داشتو از دست داد
بعد اون به مامانم ارث رسید یه خونه و یه زمین
زمینشو زد ب اسم خواهرم خونشم داد به من
الان پدرم داره تو خونه ی من زندگی میکنه
حالم ازش بهم میخوره چقد با این حرفاش عذابم داد🫠
دارم تلاش میکنم پول رهن خونه جور کنم برم از پیششون برم مستاجری بشینم از اینکه هرروز ببینمش بهتره
چند روز پیش بخاطر اروم شدن دلم به خدا گفتم میبخشمش و توام ببخش
خیلی اروم شدم ولی یادم نمیره حس نفرت تو وجودم مونده چیکار کنم از بین بره
و بعضی وقتا از خودم بدم میاد بخاطر این حس نفرتی که بهش دارم