اولا بگم این تاپیک رو فقط چون حوصله م سررفته زدم😂داستان نکنید ش
من اولن بشدت با کارش مخالفت میکردم
چرا باید روح ظریف ی خانم بره وسط جامعه پیش ی سری گرگ صفت واسه دوقرون ک هیچکاری نمیشه باهاش کرد ساعت ۶صبح سختی بکشه پاشه بره بیرون
بجاشوپاشه ب گلا آب بده صبحانه مشتی درست کنه
بعد اینقد کار میکردم بهش کلی پول میدادم ک بهش احساس استقلال دست بده
همیشه براش طلا میگرفتم کلی طلا
همیشه بیرون میبردمش تا دلش نگیره توی خونه فکرای بیخود بزنه ب کله ش
بعد اصلا ب تحصیلات اهمیت نمیدادم😔😂
دنیال یکی میرفتم ک انواع کلاس های آشپزی و دوخت و دوز و کدبانوی رو رفته باشه😂
اصلا دنبال داف و پلنگ و هفت خط و تاکسیک نمیرفتم
بجاش یکیو پیدا میکردم ک خیلی آدم شادی باشه و آدم بی شیله پیله ای باشه