2777
2789

تاپیک قبلیم گفتم

من زایمان کردم از حسودیش نه اومد و نه زنگ زد

فقط دعوتش کردم جشن دخترم بیاد ببینه بسوزه

بعد اونم امروز بچه دومشو زایمان کرده بود، اما من رفتم براش به جعبه هم شیرینی بردم

من مثل اونا حسود نیستم اتفاقا خوشحالم میشم از خوشحالی بقیه

خیلی سعی کرده بود از من تقلید کنه اما ناموفق بود

یه چندتا بادکنک الکی زده بودن اتاقش که دلش شاد بشه

یه اتاق داغون و دخمه هم داشت تو بیمارستان

خلاصه خیلی خوشحال شدم رفتم دیدم چخبره و در تللش برای تقلید از منن


چقدر درگیر هم دیگه هستین، مشغولیت مفیدی ندارید ؟

 زنانی که کتاب می‌ خوانند برای جوامع نابرابر و مرد سالار خطرناکند، زیرا آنها با مطالعه می‌ توانند دنیایی بهتر را تصور و برای به وجود آوردنش مبارزه کنند!!

ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

چقدر آدمای عین تو منزجر کنندن

جاریتم لنگه خودت باز اون به نظر روانش سالم تره

🩷سزاموئید=اصطلاح آناتومیکال برای استخوان های کنجدی بدن؛الهام گرفته از جثهٔ ریزنقشم(اردیبهشت 1403)|| من تنهاییام رو کشیدم،حسرتام رو خوردم،حس مضخرف ناکافی بودن رو بیشتر از هرکسی از نبودنات و نخواستنات تجربه کردم،فرصتام رو هم دادم،دیگه درست هم بشی و بیای سراغم منم که دیگه "نمیخوام".(29فروردین1404)||من تمام خاطراتی که حتی در ذهنم از تو داشتم را پاک کردم دیگر تمایلی برای فکرکردن به آنها ندارم، خاطرات خوبت حسرت و نفس عمیقی را در من زنده میکند و خاطرات بد ات نفرت و دل شکستگی را، هیچکدامشان را نمیخواهم یادآوری کنم، از تو برای من فقط یک حس به جا مانده، یک حس قدیمی و کمرنگ که گه گداری از دلم میگذرد... (10تیر 1404)|| فکرمیکردم از تو درمان شده ام، مثل مخدری که از خون بیرون میرود. خواستم بنویسم سم، دلم نیامد. هم آینده ای برایمان وجود ندارد و هم ترک عادت فکرکردن به تو برایم غیرممکن شده است. هم نمی‌خواهم برگردی و هم دلم برایت تنگ شده، نمی‌دانم اگر دوباره پیغامی از تو بگیرم چه حسی خواهم داشت(27 تیر 1404)|| پس از تو، دیگر پذیرش نبودن ها، رفتن ها و پذیرش اینکه انسان ها نا امید کننده اند برایم راحت تر است (16شهریور1404)|| از من انسان جدیدی ساخته شده،کمی بی عاطفه تر کمی قدرتمند تر، کمی اجتماعی تر، اما در حق مردم مهربان تر شده ام، هنوز اعتقاد دارم اعمال انسان به او برمیگردد، از نگاه به گذشته بدم می آید، گذشته برای من تمام شده(1 آذر 1404)|||

نمیدونم من بودم نمیرفتم...

تولد خواهرشوهرم اینا تبریک گفتم نوبت من شد هیچکس تبریک نگفت... سال دیگه تبریک نمیخام بهشون بگم...

اگه نیان خونم عیادتم حتما ک منم نمیرم

چی بگم والا درست میشه🤝🏼

اگه خوشحال میشی از خوشحالی بقیه پس فقط خوشحال باش.

اتاق دخمه و داغون و چهار تا بادکنک چیه دیگه:/

‏اگه چیپس لیمویی دوس داری نمیخوام نظرتو راجع به هیچ چیز دیگه ای بدونم.     میشه اگه دوست داشتی دعا کنی من خوب شم :((((

اینجوری نمیرفتی بهتر بود

تاپیک قبلیت بودم گفتی من مثل اونها بد نیستم و خوبی میکنم

الان رفتی دیدی چجوری زایمان کرده دلت خنک شد مثلا ؟

کلا ظاهرا مثل هم هستین

دعوت کردی برای چشم دخترت که بسوزه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز