من خودم امروز بخدا حالم اصن خوب نبود بعد خواهرشوهرمم اومد اونجوری شد حالم خیلی بدتر شد منم اسایش ندارم بخدا شوهرم ک خونه نیست این میاد شوهرم گفت از همون اول زیاد بهش رو نده ولی من باهاش خوب بودم ولی زندگیه خودم بخدا مختل شده اعصاب روانم بهم میریزه بخاطر رفتاراش
میدونی من به شوهرم گفتم اونم با احترام به خواهرش گفت جوری که ناراحت نشه خداراشکر الان یک ساله راحتم و یکم نفس میکشم از دستشون والا آخه رفتن یه جا هم حدی داره آدم دوست داره تو خونش راحت باشه بخوابه مزاحم میخواد چیکار اونم هر روز
برخلاف نظر بعضی کاربرا شما خیلی قلب مهربونی دارین
که اینقدر به شما وابسته شده
چون شما هم حق دارین زندگی خودتو نو داشته باشین چیه زندگی خودتون بریینولی سعی کنین به مرور زمان رفت وامدشو کم کنین
که دل اونم نشکنه.به خواهر بزرگترش بگین بیشتر بهش توجه کنه.بچه ها تو این سن خیلی روحیه ی حساسی دارن
خیلی راحت گول جنس مخالف رو میخورن.کوچکترین کمبود از طرف خانواده باعث جذب رفیق ناباب وجتس مخالف میشه.
مشخصه این طفلک حتی برادرها هم بهش توجه نمیکنن
خیلی تنهاست
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
32 ثانیه پیش
33 ثانیه پیش
34 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
