من تو سایت دیدم خانوما میگن خانواده شوهر جدا باید ما رو دعوت کنن اینکه به پسر خودشون بگن حساب نیست . اگر بر اساس حرف اونا بگیم بله جدا به باباتون هم باید زنگ بزنن به خواهر خودشون بگن کافی نیست. ولی تو خانواده خودمون هرکسی به خودی،خودش زنگ میزنه میگه نه به بقیه
مگه مادر کمتر از پدرمه؟ در حالی که عروسی دختر خواهرشم هستبابامم نره مامانمم میگه من نمیرمانوقت زشت ...
گفتم بهتر بود اگه میگفت
ولی به نظرم اصلن به دعوت نیازی نبود
نشد برای عشقمون برای این دیوانه ات سفر کنی نشد یه بار به حال من به حال این ویرانه ات نظر کنی نشد بیایی عاقبت نشد برای عاشقت خطر کنی نشد به وقت رفتنت مرا هم از نبودنت خبر کنی آرام آرام نشستی در دل من ای آشنا آرام آرام گذشتی از کنارم نا مهربان ای وای از این غم بی پایان امشب امشب با خیالت گفتم و خنداندم تورا امشب امشب مثل هر شب در خیابانم پس چرا من ماندم و ابر بی باران اگر تو عاشقی دقایقی بیا بمان اگر شکسته ای مرا هم از خودت بدان تورا به جان من بمان نبر ز خاطرت تمام آن گذشته را اگر دلت کشت فقط به دیدنم بیاتورا به جان من بیا نبر ز خاطرت تمام آن گذشته را اگر دلت کشت فقط به دیدنم بیا تورا به جان من بیا ای گل گلدان قلبم رفتنت بی خانه ام کرد ای غم درد سینه مانده دوری ات دیوانه ام کرد همچو پروانه به دورت گشتم و با من نماندی شمع من بودی و آخر در دلم آتش نشاندی آرام آرام نشستی در دل من ای آشنا آرام آرام گذشتی از کنارم نا مهربان ای وای از این غم بی پایان امشب امشب با خیالت گفتم و خنداندم تورا امشب امشب مثل هر شب در خیابانم پس چرا من ماندم و ابر بی باران
مگه مادر کمتر از پدرمه؟ در حالی که عروسی دختر خواهرشم هستبابامم نره مامانمم میگه من نمیرمانوقت زشت ...
چقد مامانت ضعیفه چرا نره ما با خواهرم اینجوری نیستیم اصلا دعوت نمیکنیم مراسما مثلا من میگم جمعه هفته بعد فلان جشنه دیگه اون خودش و شوهرش میان منم همینطورم