من همون اول هم به مادرشوهرم گفتم که مامان جان فکر نمیکنم این ازدواج درست باشه گفت خب دخترشون رو میدن گفتم خب اونا میدن شما چرا میگیرید میلاد بره یکی به سن خودش پیدا کنه تا زندگیشون یه زندگی عادی باشه نه نامعقول ولی شد و ازدواج کردن الان مادر شوهرم میگه ببین زندگیشون چقدر قشنگه میلاد رو چقدر قشنگ جمعش کرده جذب خونه وزندگی کرده ، رو اون حساب منم زندگیش رو توضیح دادم که استاتر فقط به خاطر ۱۱ سال فاصله سنی زندگیش رو داغون نکنه اخه گفت ازم یازده سال بزرگتره مثل پیر مردهاست میگم پس جاریم چی بگه اونا که ۱۵ سال فاصله دارن این مثال رو زدم بگم که اگرمشکل خاصی ندارید فاصله سنی تون رو معیار طلاق نکن
اسی جون خیلی زیاد فکر کن برا جدایی ولی اگه واقعا دوستش نداری به طوری که کنارش حالت خوب نیست و ناراحتی و نمیتونی وجودشو تحمل کنی جدا شو .. تنهایی خیلی خیلی بهتر از کنار بودن با کسی است که نه تنها دوستش نداری بلکه ازش متنفری ..
چرا قبل بچه درست کردن برنگشتی خونه بابات؟
شما که ازش متنفر بودی
چی فکر میکنید پیش خودتون
اون بچه چه گناهی کرده که باید حاصل یه خانواده متلاشی باشه😐
عزیزم من جای شما نیستم
اگه اینقدر ازش نفرت داری به نظرم حتما طلاق بگیر
اما بدون خیلیا فاصله سنیشون همینقده و حتی بیشتر
یا اگه یه وقت فک میکنی همه که با هم زندگی میکنن عاشقن اینجور نیس ، دیگه ما زنا مجبوربم بسازیم یا ممکن قدر محبت همسرت رو ندونی و به قولی خوشی زده زیر دلت ، اینارو گفتم اگه یه درصد دلیلش اینه برگردی سر زندگیت، اگه اینجور نیس و واقعا نفرت داری و با روانشناسم درس نشدی جدا شو تمام
امان از جهالت خانواده اون دختر و مادرشوهرتون که فکر میکنن دختر مردم باید بچه اشون رو جمع کن
نه اسی کلا این زندگی رو نمیخواسته پس مشکلش خیلی عمیق تره مسلما براش به عنوان یه دختر ۱۶ ساله همبستری با کسیکه نمیخواسته سخت و اذیت کننده بوده حالا فکر کن ۶ سال این رو شبانه روز تحمل کرده
چطور شد باهاش ازدواج کردی ؟ پول داشت ؟
