وای که دارم دیوونه میشم
دیگه خسته شدم از بس جای مامانش بودم
همه چی رو باید بهش بگم
هیچ کارییییی خودش بلد نیست انجام بده
لباساشو از وسط خونه باید جمع کنم
لباسای چرکشو میندازه تو کشو برنمیداره بندازه ماشین بعد چند روز میبینم لباس چرکاشو تو کشو
صبحا باید بلند بشم برای آقا صبحونه آماده کنم خودش عرضه نداره یه صبحونه بخوره
بهش نگم مثل یه کارگر افغانی میره بیرون از خونه
لباس داغون
وضع موها آشفته
اصلا نمیدونم چه مرگششهههههه
خسته شدم دیگه
از بس دارم به اون فکر میکنم دیگه خودمو فراموش کردم
به جایی رسیده که حتی نشستم براش برنامه غذایی نوشتم
یعنی به فکر همه چی این آدم دیگه هستم
از برنامه غذایی تا پیشرفت توی کارش
چه کارهایی که من برای پیشرفت این آدم نکردممم
بگم شاخ در میارید
ولی دیگه واقعا الان خسته شدم
فکر میکردم همه ی مردا همینن و وظیفمه و همه ی زنا این کارا رو میکنن
اما دیدم نه مردایی هم هستن که با عرضه و با درک و شعور
واقعااااا شخصی ترین مسائل رو نباید بلد باشه ؟؟؟
نباید بفهمه از سرکار میاد لباساشو وسط خونه نباید بندازه ؟
نباید بدونه وقتی ریشاشو میزنه اون روشویی بی صاحابو باید بشوره ؟؟؟
نباید بدونه که کار خونه برای هر دو نفره نه فقط زن ؟؟؟؟
😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭