منم دوشب پیش دلتنگ خواهر اسمونیم بودم دوتاازعموهامم هفته قبل فوت شدن خیلی ناراحت بودم کنار پسرم دراز کشیدم کفتم خدایا من جز دلتنگی وغم هبچی ندیدم منو ببر شب خوابیدم تو خوب دونفر اومدن چهره اشون پیدا نبود صداشون اومد گفت همینه ببرش اون یکیشون کفت مطمئنی خودشه درسته گفت اره مطمئنم ببرش ار خواب بیدارشدم ی جوریی بودم گلاب ب روتون تو خواب بالا اورده بودم وننیتونستم اب دهنمو قورت بدم راه گلوم بسته بود
از خدا معذرت خواهی کردم گفتم بابت ناشکریم