تو هیچ کدوم از مراسما نتونسته بودیم بریم سرکار بودیم و یسریشم مسافرت بودیم
این بنده خداییم که فوت شده فامیل دووور بود یعنی بنظر من اصلا لزوم خاصی نداشت که ما شرکت کنیم تو مراسمش
خلاصه دیروز یه مراسم تو خونه داشتن زنونه
اصلا دوست نداشتم برممم
اما شوهرم اصرار که برم
اخرم با قول اینکه بری بیای شب برات خرید میکنم رفتم
البته مادرشوهرمم خیلی تشکر کرد ک رفتم
اینجور مراسما خیلی سخته برام رفتنش
کار خوبی کردی به هر حال اینم بخشی از روابط اجتماعیه گاهی چند ساعت سخت میگذرونی ولی شخصیت خودت به همه ثابت میشه
طوری نیست. خوب کردی رفتی
خب اگ مادرشوهرت اینا رفتن به عنوان بزرگتر اوکی بوده دگ
منم خوشم نمیاد راستش
ولی مجبورم برم
مثلا خاله ی پدر شوهرم یه پیرزن ۹۰ ساله بود فوت کرد
من برای احترام به مادربزرگ شوهرم که میشد خواهرش و عمه ی شوهرم که میشد خالش رفتم
خب حالا رفتی چیزی ازت کم شد؟!...نه سر کار بودی،نه مسافرت بودی،دیگه منت گذاشتن نداره...عین بچه هایی که قول شکلات وجایزه میگیرن تا یه کاری کنن رفتار کردی
