ای خدا تا حالا به برعکسش فک نکردم .ببین تو ا ج خستگی هاش از خوابش می نه مارو میبره بیرون و تفریح و مسافرتای خیلی خوب .همش رستوراننننو فلان .ولی اصلا بهم خوش نمیگذره ته دلم .چون میگم چه فایده وقتی واسه رفتن به خونه بابام محدودم .از اون ورم خانوادم همش منتظرن من برم .هر هفته سوال میپرسم نمیاین؟ بخدا گیرررر گردم بین اینا حالا ببین کار شما سخت تررره یا من😏🤣
🤗فک کردم تو این دنیا فقط منم که این حسو دارم .بخدا منم دوست ندارم هرروز و هر هفته برم اونجا ولی دوست دارم اگه یه وقتی نیاز شد زودتر برررم.ببین مخصوصااین که فامیلامون بشدت پر رفت و آمدو تو این چیزا سوال جواب زیاد میکنن .
سهیلا نیومد؟ چرا شوهر سهیلا نیس
اووووو از کیه سهیلا نیومده خونتون .یا میبینمم میگن چه عجبببب
چقد تو مني دختر😢😂
خانواده منم همینن
همیشه یادمیکنن،بعد بمامانم میگه عمه ات يا داییت يا هرکسی داشت یادت میکرد
من اینجا پای تلفن خودخوره میکنم میگم وای کاش بلند شم یه یر برم و بیام
آخه خونه ما تا خونه مامانم اینا 10دقیقه راهه
ولی من باید فقط آخرهفته ها میرم
البته من وقتی شوهرم سرکار میرم بدون اطلاع دادن بهش
بعضی وقت ها میفهمه
سرسنگین میشه
آخه بگو مرد حسابی مگه چی میشه
اصلا درکش نمیکنم اصلا
حالا اصلا با خانوادم بدم نیستا خیلی هم خوبه
وای خیلی بده اون حس لامصب که نمیتونی بگییییی به کسی و داره ار درون داغونت میکنه .من راهم دورررره وگرنه اگه عین تو بود که دردی نداشتم .خودشم میگه راشکن دورترها وگرنه هرروز میرفتی منو انقد گیر نمیدادی .الانم دارم رانندگی یاد میگیرم که خودم هر هفته ب م و بیام کیف کنم و دیگه منت نکشم.من رام دوره که انقدم ناز داره
قصیه اش طولانیه
من اوایل روزی صدبارم هرجا میرفتم مشکلی نبود
روزی هزار تا هم مهمون میومد
خودش روزی هزار بار خونه مامانش اینا خونه مامان من اصلا اینجور ادمی نبود
بعد یه شکست شوهرم افسردگی گرفت
بعد از اونم وسواس شدید
به حدی بگم شدید که دیگه ماه به ماه از تو خونه بیرون نمیرفت
سه سال اصلا خونه هیچکس پا نگذاشت
هههی خواهر
الان داره بهتر میشه
ولی خب به خاطر وسواسش من محدودیم تو رفت و امد
باید زیر نظر خودش باشه
درکش یکم سخته🥴
تو دو طرف میخوانت
خودت دلتو از یه طرف ببر، تا با اون طرف خوش باشی
منو دو طرف نمیخوان😅
مطططططمئن باش صدددد درصد، اگر هرروز بری پیش مادر پدرت، اونا پس ت میزنن
چون دیر به دیر میری هی میپرسن
من تجربه کردم. اوایل تولد پسرم، شوهرم نمیذاشت برم پیش مادر پدرم. فوقش ماهی یک بار. البته خودشم منو جایی نمیبرد و میگفت همین که تو خونه نون و آبت هست، خوشحال باش
من له له میزدم برم پیش مادر پدرم
ولی وقتی شوهرم بعد یه مدت خودش شل کرد، دیدم دیگه اونور هم احترامی ندارم. میگم میخوام بیام مادرم میگه نیا این هفته. کار دارم بچه هات اذیت میکنن و...
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
54 ثانیه پیش
55 ثانیه پیش
58 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
