چندجایی نرفتم خوب آتیششون زدم حالا به زور منو برد مراسم سال باباش نمیدونم خودمم مقاومتی نکردم حالا میگم کاش رفته بودم یه جا گوشیمم خاموش کرده بودم رفتم محل سگ ندادم بهشون نه سلام کردم نه خداحافظی حتی نرفتم غذا از سر میز بردارم خودشوهره آورد برام هیییچ کمکی هم نکردم رومم میکردم اونطرف فقط با مامانش سلام وخداحافظی و تشکر ولی بازم آروم نگرفتم همش میگم کاش نمیرفتم بیشتر آتیش میگرفتن اونها هم ک ون محلی میکردن قضیه از دو سه ساله پیشه که یه کاری کردن و یه حرفهایی زدن عروسی دخترخواهرشوهره نرفتم سوختن بدجور
وسواس گرفتم تو ذهنم میگم نمیرفتن بیشتر آتیش میگرفتن یا الان که رفتم ک ون محلی کردم هر طور بیشتر آتیش میگیرن همون کارو کنم
بسکه متنفرم از این آشغالها
دست بزنیم برات؟
خدا به دلت آرامش بده
لجم هم میگیره میبینمشون دو تا ۱ساعت رفتم ولی حالم ازشون بهم میخوره
بیشترین کسی که داره اذیت میشه خودت هستی
خدا کمک کنه بهت آرامش بده بهت
ببین تنفر تهش به خودت آسیب میزنه که یه مراسم که میری اینقدر درگیری ذهنی ایجاد میشه برات که الان اینقدر بری تو فکرش
رها کن
بیشتر خودتو اذیت می کنی
خدایا اگ زندگی با خانواده شوهر اینه
ممنون ک شوهر نداریم
بیخیال به نظرم کینه دل خودتو سیاه میکنه
نمیگم آشتی کن و خوب باش اما درگیر این نباش که چجوری رفتار کنی تا بیشتر ناراحت بشن
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
