2777
2789
عنوان

از بابام حالم بهم میخوره

92 بازدید | 11 پست

گاهی آرزو میکنم از خواب بیدار نشه...

ریختش رو میبینم حالم بد میشه

چندشم میشه از صداش از ریختش از رفتارش کلا دوست دارم بمیره زندگیمو خراب کرد

با بددهنی ها و کتکاش..

دعا میکنم بمیره

بچه آورده برینه تو روح روانش تهشم میگ شوهر کن راحت شی با شوهر کردن چیزی عوض نمیشه

نمیدونه فشار هایی ک تو این خراب شده رو حمل میکنم اونجام همین طوری میشه

من تحمل سختی ندارم چون از بچه گی تا الان دارم تحمل میکنم

دیشب برگشته بهم میگ قیافه ات شبیه سگه از قیافه ات بدم میاد


اسم پدر واقعا براش مناسب نیست


آینده ام نابود کرده من حاضرم از تنهایی بمیرم ولی باعث نشم بچه دیگه آینده ش نابود شه

از وقتی متاهل شدم با اینکه فقط ده دقیقه فاصله دارم با خونه مامانم اینا فقط سه بار پدرمو دیدم ب مامانمم گفتم مقصر خودشه سی سال اذیت کرد منو الان نباید توقع داشته باشه هر هفته منو دامادش شب خونش باشیم بگیمو بخندیم

ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

از وقتی متاهل شدم با اینکه فقط ده دقیقه فاصله دارم با خونه مامانم اینا فقط سه بار پدرمو دیدم ب مامان ...

تو دلم گاهی میگم میگم وقتی شوهرم کنم عمرا بیام ببینمت ریدی تو ایندم نابودم کردی

تو دلم گاهی میگم میگم وقتی شوهرم کنم عمرا بیام ببینمت ریدی تو ایندم نابودم کردی

درکت میکنم عزیزم منم اجازه هیچ کاری رو نداشتم ی جایی کار میکردم مسیول دفتر بودم می اومد محل کارم آبروم میرفت جلوی همکارام و رییسم

کار اشتباهی هم هیچ وقت انجام نمیدادم والا دنبال آرزوهام می خواستم برم خرابشون میکرد

فقط هر روز ب خدا میگفتم منو نجات بده جز تو کسی رو ندارم خودت داری میبینی

درکت میکنم عزیزم منم اجازه هیچ کاری رو نداشتم ی جایی کار میکردم مسیول دفتر بودم می اومد محل کارم آبر ...

وقتی هم ک متاهل شدم فقط یه جمله بهش گفتم .

اینکه

من شماها رو انتخاب نکردم شماها انتخاب کردین که منو به دنیا بیارین ، پس شماها نباید از من راضی باشید من باید راضی باشم که نیستم . فقط نگام میکرد

اخ گفتی اخ گفتی

اره عزیزم تنها نیستی که داری الان این شرایطو میگذرونی من داخل این مسیر بودم فقط هر روز سعی کن عاشق خودت باشی همین من بوده خودمو تو اتاق بغل میکردم دستامو میبوسیدم چون کمبود محبت خانواده داشتم در این حد . واقعا خندم میگیره اصلا منو واسه چی آوردن🥲😂😂😂غذا که بهم چای نون میدادن نوازشمم نمیکردن بوسمم نمیکردن پارکم نمیبردن😐😐تازه جالبیش اینجا بود نا خواسته نبودم😐بعد مامانمم تعریف میکنه همه جا الی اومد خونه خریدن ماشین خریدن بابام کارمند شد🤦🏻♀️😂😂😂😂

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز