شوهرم ماموریته کارش جوریه ک شهردیگس خلاصه ک گم کم اقا میخاد بعد ۶ ماه دوری بیاد پیشم من ازش درخواست ی تیکه طلا کوچولو گردم دیشب باز گفتم ک من خیلی تنهایی زجمت گشیدم اقا شروع کرد ب دعواکردن ک اره منوبرا پولم میخای خوبه اینجوری من بیام دوسم داشته یاشی چ زنی دارم من دم اومدنم جای اینکه منتظرم باشی میگی طلا میخام منم گفتم باشه دیگ نمیگم اونم هی کشش،داد ک من بااین رفتارات اصلا ذوقی ندارم ک بیام دلم گرقته ی چن تیکه لباس میگیره میاره فک میکنه شاهکار کرده باید کف پاشو هم بوسید نیومده ازش بدم میاد چون درگ نداره شغلشم جوریه ک شریکن وضعشم بدنی ففط،میخاد خودشو ب نداری بزنه
دس خودم بود قهرمیگردم من نمیخام جتما طلا بیاره مهم اینه ک بفهمه من سختی کشیدم اون نمیخاد بفهمه مردسالاره
اگه ناراحت نشی حق رو به همسرت میدم و به خودتون هم میگم که اگه یه کم در زمان مناسب و با زبون نرم و ناز میگفتی، حتما طلا میخرید.
دیگه وقتی خودش شعور نداره کاری نمیشه کرد
ذوقی نداره بیاد مشکوکه
عزیزم با گفتن که نمیشه. فکر میکنه داری منت میذاری. پیش همسرت کارهای خونه رو انجام بده و از یه طرف نشون بده خسته شدی و از یه طرف بگو به عشق خانواده هر زحمتی میکشم، این که چیزی نیست.
شما چند تا بچه دارین؟
6ماه؟زیادنیست؟نمیخام ته دلتو خالی کنم ولی مطمئنی کسیو نداره؟ادمی ک بهونه میگیره و اینحرفارو میزنه کلاهش دوتا شده معمولا
نمیگفتی زرتی طلا.. میومد یکم رفع دلتنگی میکردین و غذاهای موردعلاقشو میپختی بعد از سختیای اون میپرسیدی بعد خودتم از سختیات میگفتی نه زیاد مطمئن باش با زبون میشه کاری کرد ک با صدتا شمشیر نمیشه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
